محل تبلیغات شما

بلوچكاره (قوم کوچ)



در تاریخ خانواده شاه سیف الله خان امیر پنجه لارستان آخرین نسل از کلانتران لاری آمده است روزی شاه سیف الله خان که حکومت را از دست داده بود خواست بصورت مردم عادی زندگی کند لذا قبل از آبادی ها از رئیس تفنگچیان و کلیه تفنگچیان خواست که از هم جدا شوند و به آنها گفت هرچه پول است بین خود تقسیم کنید و بروید زندگی کنید همه آنها بلوچ کاره بودند یک صدا گفتن ما می خواهیم با شما زندگی کنیم اصرار شاه سیف الله خان باعث شد که رئیس تفنگچیان فریاد بزند و راز شاه سیف الله خان را فاش کند فریاد زد من می دان تو کیستی تو از نسل ساداتی تو جدد همه ا حمرانان لاری هستند و اجدادت از شاه سلطان ها هستند شاه سلطان تاج الدین، شاه سلطان سلیمان، شاه سلطان محمد، شاه سلطان عبدالله.جد شما بود صفویه را بوجود آورد و جد دیگرت آن عمو زادهایت را نابود کرد من تو را می شناسم چگونهy دل از پر کنم من بلوچه کاره هستم مردی وفا دار من نمی توانم به تو پشت کنم جان من فدایت والی اصرار شاه سیف الله باعث شد او تیری به پایدخود زد و از طرف دیگر درآمد آنگاه گریه شاه سیف الله خان در آمد و این بود نشانه آن مردانگی بلوچ کاره بود.

نژاد و تبار مردم شهرستان رودان

قطعا هدف از این نوشتار تفاخر نژادی نیست یا برتری دادن قومی بر قومدیگر که نژادپرستی نوعی جهل است، می خواهیم در این زمینه از بعد جمعیت شناسی بهموضوع نگاه کنیم، بی درنگ همه انسانها از نسل یک پدر و مادرند ولی همانطور که درقران کریم به آن اشاره شده اقوام و تفاوت های نژدای امری پذیرفته شده است اماتفاخر نژادی در اسلام امری ناپسند شمرده می شود که ان شاالله همه ما مسلمان واقعیباشیم

شهرستان رودان واقع در شمال غربی هرمزگان با درا بودن یک رود دائمی وصدها چشمه طبیعی و منابع آب زیر زمینی شیرین و خاک حاصلخیز یکی از سرسبز ترینمناطق در جنوب کشور محسوب می شود که طی حفاری باستان شناس ها از تپه باستانی تممارو روستای خیر آباد و سنگ نوشته های بادافشان گویای تمدنی دیرنه است که نیاز بهتحقیقات گسترده در این خصوص است که به دلایل مختلف در این زمینه کمتر کار تحقیقاتیقوی صورت پذیرفته است.

منطقه جنوب استان کرمان، شرق و مرکز استان هرمزگان و غرب سیستان وبلوچستان سرزمینی است که تمدن ها و تاریخ نهفته ای در دل خود دارد، تمدن جیرف،حوزه فرهنگی رودبار زمین،تمدن هرمز و صدها دژ و قلعه و بنای تاریخی نوید سرزمینیبا غنای تمدنی بالایی را می دهد.

شهرستان رودان تقریبا وسط سه منطقه رودبار زمین، هرمز و اچم زبان هاقرار دارد و به لحاظ جمعیتی آمیختگی خاصی بر آن حکم فرماست  که در طول صدها سال اصالت طوایف و قومیت ها حفظشده این در حالی است که درگیری طایفه ای شدید در هیچ منبعی ذکر نشده است و اقواممختلف برادرانه در کنار هم زندگی می کنند.

چند پدیده در طول تاریخی جمعیت شهرستان رودان را تحت تاثیر خود قرارداده است:

1-      قحطی بزرگ در حین جنگ جهانی اول و دوم

2-      مهاجرت گسترده مردم رودبار زمین

3-      مهاجرت اقوام بلوچ

4-      خرید فروش برده که بیشتر از مناطق آفریقا( زنگی، حبشی و .) هند ویمن

5-      حکومت ترکان سلاجقه و حمله مغول ها

6-      مالیات های سنگین حاکمان کرمان و مهاجرات کرمانی ها به مناطق جنوبی تر

7-      نا امنی های اجتماعی و ظهور حاکمیت اشرار در برخی مناطق

8-      عدم شغل کافی در ده های معاصر و مهاجرت به بنادر و کشورهای جنوب خلیجفارس

9-      و

 

همه این موضوعات بخش کوچکی از علل تنوع نژادی در شهرستان رودان میباشد، اگر بطور جزئی بخواهیم به این موضوع نگاه کنیم اقوام در شهرستان رودان برپایه دو نگاه استوار است اول نژاد و دوم طبقه اجتماعی شاید گروهی به طبقه اجتماعیخود نگاه می کنند و از نژاد خود به خوبی مطلع نباشند و بلعکس .

مردم در ابتدا به دو دسته نژادی سیاه و سفید تقسیم می شوند که این دودسته ده ها زیر مجموعه دارد مثلا سفید ها شامل( بلوچکاره، بلوچ، پا زرد، ندینی،ثوغانی، سوپک، و. تقسیم می شوند و سیاهان شامل دسته بندی همچون( استاد، شه بخش،نقیب و.، تقسیم می شوند.

اما به لحاظ موقعیت اجتماعی نیز تقسیماتی وجود دارد که از جمله:خوانین، باغانیان، میراب، میرزا، ملا، مالکی، ،رئیسی، میریکی، امیرزاده، غلوم،عمله،گادارو . تقسیم می شوند.

اقوام مختلف گاه به طبقه اجتماعیشان شناخته می شوند گاه به نژادشان کهاین موضوع در شهرستان رودان حائز اهمیت است مثلا گاهی یکی از طبقه اجتماعی ملا است و اگر بگویی از چه نژادی هستی نمی داند یاشاید بیشتر می پسندد به طبقه اجتماعیش شناخته شده باشد، یا مثلا یک مالکی، بلوچکاره هم هست و

این مطلب بیشتر بر اساس بیانات شفاهی مردم رودان نگاشته شده است،خواننده گان مطلب اگر نکته نظری دارند حتما در قسمت نظرات به ما ارجاع دهند تامطلب را اصلاح نماییم

این مطلب در حال تکمیل شدن است

 


طبقات اجتماعی در بشاگرد

بر اساس تحقیقات جامعی که در کتاب پژوهشی در زمینه بشاگرد به عمل آمده طبقات اجتماعی بشاگرد به شرح زیر معرفی شده اند:

الف:ذات های برتر

1-خان:خان در صدر همه طبقات و جماعات قرار داشته است ،او مالک عمده ی زمین و آب ونخل ودام به شمار می آمده است.

2-رییس(رؤسا):این طبقه بلافاصله پس از خان قرار داشته اند و حتی میتوان آن ها را هم سنگ و هم طراز خان به حساب آورد.

3-بلوچکاره(آزاد):این طبقه هم جزو ذات های برتر به شمار می آمدند و طبقه پایین یعنی غلامان زیر نظر آنها اداره میشدند.

شغل عمده این طبقه کشاورزی بوده که برعهده غلامان گذاشته شده است.

این طبقه دارای پاره یی رده بندیها بودند که از جمله آنها "متولی" و "ملا"ها را میتوان نام برد :

-متولی:کار نظارت بر مراسمی که در زیارتگاه ها و مکان های مقدس انجام میشود بر عهده متولی بوده است و تمام درآمد زیارتگاه و مکان های مقدس به آنها و خانواده ایشان میرسید،شغل متولی گری موروثی بوده است.

-ملا ها:در منطقه ی بشاگرد تمام مراسم مذهبی از جمله قربانی کردن،کفن و دفن ،عروسی(عقد)،شفای بیمار و امثال آنهازیر نظر یک نفر به نام ملا انجام میشد.ملا ها از نفوذ قابل توجهی برخورداربودند.

ب:ذات های میانه

1-سپاهی(لشکری): این طبقه جزو لشکریان خان بودند و احکام و فرامین او را اجرا میکردند و دارای زمین ونخل بودند و همسان گروه آزاد و ذات های برتر به شمار می آمدند.

2-استادکاران:کار این طبقه مورد نیاز همه ی طبقات جامعه است ،آهنگری ،زرگری،نقره کاری،نجاری،و بنایی ازجمله کارهای این طبقه است،افراد این طبقه از هر تخصصی در منطقه ایی معین از بشاگرد به سر میبرند مثلا آهنگر در شهر شیب، زرگر در سردشت ،نجار در خومن و بناها که در انگهران به سر میبرند.این طبقه خود را جزو بلوچکاره میدانند و اگر چه طبقه آزاد هستند اما طبقه های آزاد ازجمله بلوچکاره به آنها زن نمیدهند وذات آنها را فروتر میدانند.عده ایی از آنها چوپانی هم میکنند.

ج:ذات های فروتر

-غلامان(غلام،نوکر،عبدون،بنده،تیه.)

غلامان طبقه غیر آزاد بشاگرد بودند و جمعیت عمده ایی دارند و احتمالا به صورت های زیرشکل گرفته اند:

-سلطه اقوام مهاجر بر اقوام بومی

-حمله به مناطق و قبایل همجوار و کاروانهای تجاری وگرفتن اسیر از آنها که به عنوان برده مورد بهره کشی قرار داده اند.

-خرید و فروش برده

-نسل هایی که از بردگان بجا مانده اند

به بنده ی مرد که از نسل بردگان بوده غلام و به بنده ی زن مولد (molad) گویند.

در میان این طبقه از مردم بشاگرد قشر هایی وجود دارند که بنا به شرایطی نوعی آزادی به دست آورده اند و در رده بالاتر از آنان ،اما جز ذات آنها قرار دارند این قشرها عبارتند از:

1-نقیب(نکیب-باشنده)

این طبقه در سلسله مراتب انگهران حکم پیام رسان را داشته اند.ازدواج این طبقه با افراد همین طبقه صورت میگیرد .محل زندگی این قشر عمدتا سردشت بشاگرد است.

2-درزاده

درزاده ها در حقیقت جزو طبقه غلامان به حساب می آیندجایگاه آنان پایین تر از نقیب و بالاتر از غلام است.درزاده ها از غلامان زن میگیرند ولی به آنها زن نمیدهند.

3-پهلوانان

این گروه برای سرگرمی به مجالس جشن و عروسی دعوت میشوند.پهلوانان خود دارای مراتبی هستند که عبارتند از:آرایشگران،نوازندگان و لوطی ها که در عروسی ها مردم را با آلات موسیقی که دارند سرگرم میسازند و بر حسب مورد دستمزد میگیرند.

د:خارج از ذات

خارج از طبقاتیکه ذکر آنها رفت،گروه های دیگری نیز وجود دارند که ظاهرا دارای درجه م مرتبه ایی نیستند و عبارتند از:

1-عشایر

2-چاوشها(درویش ها):که به ذکر اوصاف حضرت علی (ع)میپردازند و بعضی از آنها دارای کشکول و تبرزینی هستند،کار این گروه بیشتر جمع آوری هیزم از کوه ها ودشت ها بود.

3-سید ها: که در منطقه از احترام ویژه ایی برخوردارند.

4-حراجی:این عده از نقاط دیگر به بشاگرد آمده اند و در واقع حکم پیله ور دارند.

5-بنگلادشی:این گروه پارچه فروشانی هستند که منسوجات مورد نیاز مردم را از پاکستان وارد میکنند.

افغانی ها:کار این گروه عمدتا حفر چاه و بنایی است وبا وسایل اولیه ، چاه های نسبتا عمیقی حفر میکنند


منبع؛ https://baraheng.blogsky.com/tag/%D8%A8%D9%84%D9%8.



سران بلوچ

دیدار سرداران رودبار با امام خمینی(ره)

بلوچکاره برای خودش نشان عهد و پیمان دارد وقتی کتار می‌بندد به برگشت نمی‌اندیشد


سران بلوچکاره

بلوچکاره برای خودش نشان عهد و پیمان دارد.

وقتی کتار می‌بندد و به پیشگاه کسی حاضر می‌‌شود یعنی با مال و جانش آمده

و دیگر به هیچ برگشتی نمی‌اندیشد. آن کلاه بره‌ای‌ها هم

که به سر آن چند نفر می‌بینید، نشان بزرگی و بزرگمنشی است‌؛ یعنی آن چند نفر از بزرگان و سردارها هستند.

رودبارزمین
دیدار امام خمینی با سران بلوچکاره

و در این قاب همه سردارهای رودبارزمین کتار بسته در پیشگاه امام یکجا جمع شده‌اند.

امام هم بهشان می‌گوید چه عمامه من را از سرم بردارند و چه اسلحه از دست شما بگیرند؛ هر دو به یک معناست… شما مرزداران و حافظان این مملکت هستید.

حوزه رودبارزمین و فرهنگ مردمان بلوچ پر است از عمل‌های انقلابی که از پس انقلاب شروع شده است و هنوز آن راه ادامه دارد.

  • روح الله امام خمینی(ره) روحت شاد
  • به بخش جنوبی کرمان رودبارزمین می‌گویند.
  • سانسور رسانه‌ای یعنی همین نادیده گرفتن حرکت‌های مردمی

تاریخ رودبار زمین

رودبار زمین را از هر زمان که می شناسند بنام رودبار زمین معروف است

و تاریخ معاصر نیز آن را ولایت رودبار نامیده که شامل جیرفت ، کهنوج، قلعه گنج ،جازموریان،منوجان ، و حتی در مقاطعی رودان بوده است ، این سرزمین کهن تاریخی کهن نیز دارد

که منشا و ابتدای آن به علت عدم کاووشهای علمی و دقیق نامشخص است.

اما آنچه از شواهد بر می آید حدود ۱۰۰۰۰سال قدمت را می توان

برای این سرزمین متصور شد که حداقل ۷۵۰۰سال قبل آن متمدن و پیشرفته

و یا به نوعی شاه نشین بوده اند ، تپه های باستانی فراوانی در رودبار

و به خصوص در حاشیه های هلیل رود تا دریای قدیمی جازموریان وجود دارد که حکایت از قدمت ای مُلک دارد.

تپه های ریز و درشت در کناره های هلیل رود بعد از پل بهادرآباد در رضا ابادف کلات کنتکف آبسردوئیهف

و بزرگترین آنها در مختار آباد می باشد که گویی دژی مستحکم برای امیران یا قوای نظامی بوده

حاشیه جازموریان

و بعد از آن در حاشیه های جازموریان مانند ۱۱ تپه نزدیک به هم به نام تپه های آرنئی یا هارونی

و تپه باستانی زگردی در روستایی که قبل از انقلاب به همین نام و بعد از آن به زیارت میرمقداد بدل شد وجود دارد

که این تپه نیز نشان از مکانی برای ست امیران

و شاهان دوران باستان دارد ، در حاشیه این تپه تا دو دهه قبل قبرستانی وجود داشت

که به قبرستان گبرها معروف بود و انگار در دوه حیات

در تپه آنان را در آنجا دفن کرده اند و بعد از آن از عصر ساسانی مقبره هایی روی تپه وجود دارد

که انگار در این دوران ستی در آن وجود نداشته و به همین شکل امروزی مردم در اطراف آن

و قبرها بر روی آن بودند ، این مکان نیز به علت عدم کاووش تا حد زیادی ناشناخته باقی مانده است

تپه های تاریخی جازموریان

این تپه ها و تپه های کوهستان، کپری تا چاه کیچی و دلگان و از سمت دیگر جلگه چاه هاشم و قلعه گنج در یک امتداد مشخص قرار دارند

که گویی بندرگاههای مهم و کارگاههای ساخت سفال و امیرنشینان حاشیه دریای جازموریان بوده اند

که این دریا به دریای مکران متصل بوده و در ۷۰۰۰سال پیش به علت چین خوردگیهای زمین و اتصال کوهها به یکدیگر از دریای مکران جداشده

و تا همین دو دهه پیش دارای آب شیرین و زیستگاه صدها نوع پرنده بومی و مهاجر بود

در چند صده گذشته سلسله رندها شاهان مَکُران بر رودبار که بخشی از بلوچستان بوده حکومت می نمودند

که به گفته ژنرال سرپرسی سایکس آثار و نام امیران آن و مقبره هایشان در تپه باستانی زیارت میرمقداد (زگردی ) وجود دارد

و پس از رندها سلسله خانهای شیرانی و مهیمی حاکمان بلامنازع رودبار

و جیرفت و تا رودان بوده اند و در قسمت جازموریان خانهای کورویی

و سرداران دیگر بلوچ که منتخب خود مردم بوده اند حکومت می کردند

مرکزیت خانهایی مهیمی در رودبار منطقه هشتوگان یا کوهستان بود

که همچنان محل ست بازماندگان این خانها هستند

و از این مکان رودبار زمین را اداره می نمودند ، خود کوهستان نیز دارای تپه هایی قدیمی است

که حکایت از تاریخ کهن آن دارد که باز به دلیل بی اطلاعی از آن اظهار نظر قطعی نمی نماییم

نوشته درباره امام: ایمان کهوری

منبع متن تاریخ رودبار زمین: www.balochkareh.mihanblog.com


بشاگرد: از خان تا پهلوان!

چندی پیش برای مطالعات میدانی» بمنطقه‌ی بشاگرد» در شرق استان هرمزگان رفتیم که برخی نچندان درست، می‌پندارند محروم‌ترین بخش ایران‌ست که شاید چنین بوده باشد؛ ولی با تلاش‌های برادران والی و بویژه مرحوم حاج عبدالله والی» و گروهان جهادگر، دیگر چنین نیست. بومیان خود بدان بشگرد» گویند و برخی کتاب‌ها آن را بشکرد» نوشته است. آن‌ها ابر باران‌زای معمولانه، تابستانی را بش» می‌نامند که در آسمان می‌گردد»! چند وجه تسمیه‌ی دیگر در کتاب‌ها برای این ناحیه نگاشته شده که یکی‌شان مدعی‌ست بش» کشاورزی دیم‌ست و بشکرد بمعنای دیم‌کاری‌ست که فیه تأمل؛ زیرا اگر چه آب آن‌جا از باران‌های سیل‌آسا با زدن بندها بدست می‌آید؛ ولی جز در بخشی از تابستان، کشاورزی در آن‌جا نیازمند آبیاری‌ست. در پرانتز بگویم که مشکل اساسی امروز بشاگرد، بی‌آبی‌ست! در آن چند روز، پرسش‌های تاریخی و مردم‌شناسانه‌ای فراوان از بومیان پرسیدم و گمان بردم که گویا، مردم این ناحیه چندان از تاریخ‌شان آگاه نیستند و حتا شاید از وجوهی، چندان تاریخی ندارند! برخی می‌گفتند: ما بلوچ»یم که از آغاز، بنظرم می‌رسید گونه‌ای هویت‌سازی‌ست! برخی خود را بشگردی می‌دانستند و دیگرانی خود را از قوم بلوچ‌کاره» که طبقه‌ای اجتماعی‌ست، می‌پنداشتند و کسانی می‌گفتند: در دوران بنی‌العباس ما از شام» آمدیم و شماری نیز بکوچ از شیراز» اشاره داشتند! در کل، پرسش از قومیت برای‌شان چندان ملموس نبود و برخی‌شان در اندیشه فرو می‌رفتند و هیچ‌یک نیز پاسخی درست‌وحسابی بپرسش‌های مرتبط با مدعای‌شان که در ادامه آماجش می‌شدند، نداشتند. گفتگوهای‌مان جزئیاتی داشت که بازتابش نیازمند نوشتاری درازست. از زبان و گویش‌شان نیز که می‌پرسیدم، می‌گفتند: بشگردی‌ست؛ ولی از تفاوت‌های آن با دیگر زبان/گویش‌های هرمزگان خبری نداشتند. جهادگری نستوه از خطه‌ی اصفهان می‌گفت: زبان/گویش‌شان آمیزه‌ای از بلوچی و بندری‌ست! پس از سفر، در فضای مجازی دیدم که برخی از بومیان بشگرد، بشاگردیان (بلوچ‌کاره‌ها) را همان کوچ» که در شاه‌نامه‌ی فردوسی در کنار بلوچ آمده، می‌پنداشتند و بدان می‌نازیدند. اگر چه فردوسی و برخی قوم کوچ را ستودند؛ ولی دیگرانی آن‌ها را راه‌زن خواندند! حال‌ووقت گشت‌وگذار در صحف تاریخ را نداشتم؛ ولی بشکرد/بسکر/بسکو/لسکو» در کتاب احتمالا، قرن پنجمی تاریخ سیستان» که مؤلفش ناشناخته است، آمده! درباره‌ی زبان/گویش‌شان که پژوهش‌گران آن را میانه‌ی لارستانی و کمزاری دانستند و در حال انقراض، چندان پژوهش نشده و از قضا، دانشمندان غربی در این منطقه بسیار کم رفتند و آن را بسیار کم مطالعه کردند. سخن بسیارست و این‌ها را بعنوان درامدی بر بحثم آوردم. پیش از رفتن ببشاگرد، برخی دوستان بوجود نظامی طبقاتی در آن اشاره کردند و من نیز در سفرم آن را دنبال کردم. بومیان چند دسته/گروه را نام بردند: ۱٫ خان، ۲٫ رئیس (رئیسون)، ۳٫ ملاها، ۴٫ بلوچ‌کاره، ۵٫ غلام (غلامون)، ۶٫ نقیب، ۷٫ استاد، ۸٫/سالار ۹٫ پهلوان! درباره‌ی برخی از این عنوان‌ها تعریفی درست ارائه نشد و در جایگاه برخی‌شان در نسبت دیگری، میان بومیان اختلاف بود! از هر کس که پرسیدم شما کدام هستید، یا سکوت کرد و از پاسخ طفره رفت! یا گفت: بلوچ‎‌کاره! سکوت‌شان کافی بود که این گمان رود که از طبقه‌ی غلامون یا دیگر طبقات پایین باشند! از قضا، در پرسش از بودونبود این طبقه‌بندی در امروز بشاگرد، اگر چه همه بکم‌رنگ و فی‌الجمله، منسوخ شدن آن اشاره داشتند؛ ولی برخی بر نابودی آن بسیار پا می‌فشردند که بیش‌ترشان از دسته‌ی خاموشان و طفره‌روان بودند که این تأکید نیز اماره‌ای‌ست بر آن گمانم! روشن‌ست که این طفره‌روی» در پاسخ نشان می‌دهد که هنوز بقایای این طبقه‌بندی در اذهان هست که برخی نیز بدان تصریح داشتند! تحقق خارجی این دسته‌بندی را ۱٫ در تنازعات» و ۲٫ در ازدواج» هنوز می‌شد دید که البته، طبیعی‌ست. جالب‌ست که در تعریف بلوچ‌کاره که برخی نادقیقانه، آن را بلوچ‌کار می‌گفتند، اجماع داشتند و حتا از لفظ/تعبیر واحد بهره می‌بردند: بلوچ‌کاره آنانند که نه باج می‌دهند (مانند غلامون) و نه باج می‌گیرند (مانند خان)! در پسش نیز می‌گفتند: بلوچ‌کاره آزادست! از کسی نشنیدم که بگوید: خان یا رئیس‌ست و برخی نیز گفتند: خان و رئیس‌ها از بشگرد رفتند! در روستای ک» دی‌روزی و نیک‌دشت» امروزی (نزدیک دشت‌های بولیت، لُرد، لَرد و …)، یکی گفت: در روستای ما هنوز رئیس‌ها هستند! دور نیست که خان و رئیس نیز از گفتن این تعلق ابا داشته باشند؛ زیرا این عنوان‌ها ملازم باج‌گیری‌ست که امروزه، نزد مردمان قبیح است! بسیاری‌شان انقلاب اسلامی» را عامل نسخ» این نظام طبقاتی» می‌دانستند. جالب این‌جاست که دام‌هاشان که صدی نود بز بود، خودچرا» بودند؛ یعنی چوپان نداشتند و در طبیعت پراکنده بودند! از چراییش پرسیدم که برخی گفتند: چون دام‌هامان کم‌شمارند، چنین‌ست و دیگرانی نیز گفتند: چون دیگر طبقه‌ی/بزچرون وجود ندارد، چنان‌ست! از قضا، برخی از بلوچ‌کاره‌ها نخل‌های‌شان را رها کرده بودند که علتش را نبود طبقه‌ی غلامون برای بالا رفتن از درختان خرما و چیدن میوه‌اش و ناتوانی خودشان در انجام این کار می‌گفتند و البته، لحنی کمی تحقیرآمیز نسبت بغلامون و کوچک‌شماری این کار در برخی‌شان دیده می‌شد و حالت گلایه داشتند که دیگر آن‌ها که غلامون بودند، حاضر نیستند رایگان یا بسیار ارزان کار کنند و خودشان نیز سرمایه ندارند که آن‌ها را با مزد کارگری امروزی بکار گیرند! استاد را بکسی می‌گفتند که ابزارسازست و مهارت در ساختن لوازم خانگی و کشاورزی دارد و پهلوانان نیز که در جشن‌ها حضوری پررنگ دارند، بنوازندگی و اجرا مشغول‌اند (من می‌پندارم که شاید کولی» باشند!) و ملاها نیز باسوادانی‌اند که کارهایی مانند کفن‌ودفن و … را انجام می‌دادند! از نقیب تعریفی ارائه ندادند و جالب این‌جاست که در گویش‌شان قاف را کاف می‌گفتند و نقیب را نکیب! عملا و در خارج، این نظام طبقاتی جز در آن دو مورد یادشده، برچیده شده و بتعبیر خودشان، امروز، همه آزادند و برابر و برادر! در گوهران/انگهران یکی می‌گفت: این نظام طبقاتی در روستای پوسمن» از توابع خمینی‌شهر» هم‌چنان پررنگ‌ست که من چنین مشاهده نکردم و بسیاری نیز می‌گفتند: در سردشت» بقوت خود باقی‌ست که در پرس‌وجویی در آن، چنین چیزی اثبات نشد! از همان آغاز، از بسیاری پرسیدم که این غلام[ون] در همان معنای شرعیش است که آشکار شد چنین نیست و یک عنوان عرفی- محلی‌ست و احکام خود را دارد! یکی در سردشت مدعی شد که غلامون از کرمان آمدند. گویا، شماری از غلامون هم‌چنان کپرنشین‌اند و زمین نیز ندارند؛ ولی برخی بلوچ‌کاره‌ها نیز در کپرها می‌زیستند و چه زیباست کپر و چه سازگارست با آن محیط»! اعتبارسنجی سخنان‌شان در آن بازه‌ی اندک حضور ما چندان شدنی نبود و جا دارد پژوهش‌گرانی در رشته‌ی مردم‌شناسی پیش از آن‌که این مفاهیم و ریشه‌هایش، همه، از یادها نیز رود، بدان منطقه روند و این نظامات» و سنت‌ها را بررسند و پژوهند و هم‌چنین زبان‌شناسانی برای ثبت‌وضبط زبان/گویش آن‌ها تا دیر نشده، بروند و بکوشند! سخن درباره‌ی بشاگرد بسیارست …!

پس‌نوشت: سخن درباره‌ی بشاگرد بسیارست؛ ولی آن‌چه در مشاهداتم در بشاگرد در موضوع فعالیت‌های مرحوم والی درباره‌ی فرهنگ‌سازی» در مقوله‌ی نظام اجتماعی» یادشده در متن دیدم/یافتم، ۱٫ هم‌راهی ایشان با ت» و بهره‌گیری از ایشان بعنوان متولیان فرهنگ، ۲٫ دریافت تدریجی بودن تربیت» و فرهنگ‌سازی و ۳٫ بایستگی مداخلات» نامستقیم/باواسطه در فرهنگ‌سازی و پرهیز از مواجهات» مستقیم با مظاهر/پدیدارهای بدفرهنگی! بود که نشانه‌ی شعور بسیار و برتر فرهنگی این جهادگر برجسته و ت‌گذاری درست فرهنگی در این منطقه است

منبع: http://pishine.ir/archives/217/%D8%A8%D8%B4%D8%A.



برگی دیگر از تاریخروستای ده شیخ

همانطور که در مطالبقبل در مورد علل و چگونگی مهاجرت گسترده مردم رودبار زمین گفتیم که این مهاجرتدلایل گوناگونی داشته که نیاز به تحقیقات گسترده در این زمینه دارد، پس از انتشاراین مطلب یکی از مخاطبین این وبلاگ با دبیر وبلاگ تماس گرفته و پرده از بعد جدیداین مهاجرت برداشته و اشاره به مهاجرت سه برادر از رودبار به سمت روستای ده شیخ نمودکه دو برادر دیگر به دلایل نامشخص به مکان های نامعلوم مهاجرت نموده اند، در مطلبقبل علت این مهاجرت و علت عدم وحدت این سه برادر برای ست در یک مکان مشخص معلومنگردید.

با تحقیقات بیشترتوسط آقای نبوی بعد دیگر از تاریخ این جغرافیای کهن رقم خورد که مطالب گذشته ما راتحت الشعاع خود قرار می دهد.

در  دوره قاجار بافشار حکومت مرکزی یا والیان استانی مالیات بر مردم افزایش چشمگیری پیدا میکند بهطوری که پرداخت آن برای مردم عادی رودبار به دشواری میسر است و عده ای از بزرگان رودبار برایعرض اعتراض از افزایش مالیات ها به تهران می روند تا با درباریان ارتباطبرقرار کنند و بدلیل بد رفتاری با مردم جنوب درگیریی خونینی بین آنها اتفاق میافتد که ظاهرا چند نفر از دربایان کشته می شود و رودباریان تحت تعقیب حکومت مرکزیقرار میگیرند و انها با ایل و تبار خود  و مردمی که از پرداخت مالیات عاجز بودند به بندرعباس مهاجرت می کنند و از حاکم وقتاستمداد یاری می جویند در ابتدا حکومت بندرعباس قول همکار به انها میدهند اما با دیدن حرکت سربازان حکومت مرکزی به رهبران مهاجران پاسخ منفی میدهد و از آنها میخواد از بندرعباس خارج و پراکنده شوند. این طایفه رودباری برای حفظجان خود و فریب تعقیب کنندگان حکومت یا دلایل دیگر به سه گروه به رهبری سه برادربه نامه های ملا کریمداد رودباری که به دهشیخ مهاجرت میکند و در مطالب گذشته به آنپرداختیم ودو برادر دیگر به یکی که از اجداد رئیس عبدالکریم  که از اجداد ناصرخان معتضد کیوان می باشد و ازملاک منطقه محسوب می شوند که به فارغان حاجی اباد می روند و برادر سوم از اجداد درویش خان رودباری عازم منطقه دراگا می شود.

نام دو برادر دیگر مشخص نیست و امیدوارم در آینده با تحقیقات بیشتر به نام آنها پی ببریم.

اما سربازان حکومت بهسمت رودبار حرکت میکنند و ضرغام السلطنه حاکم وقت رودبار زمین برای جلوگیری ازخونریزی با مذاکره مسئله را فیصله می دهد اما در آن وقت برادران ملاکریم منطقه راترک کرده بودند.

تحقیقات جدید نشان میدهد که دلیل مهاجر این طایفه رودباری نه ناامنی و یا خشکسالی و . بوده بلکه علتآن فشار افسارگسیخته حکومت فاسد وقت بر مردم برای پرداخت مالیات بوده است.

البته نشانه هایی ازاین مهاجرت در روستاهای چیل آباد، آبگرم و استخرحاجی آباد و حتی خود شهر حاجی آبادنیز وجود دارد که نیاز به بررسی بیشتر دارد

 

این مطلب در حالتکمیل می باشد

از کسانی که اطلاعاتیدر این خصوص دارند می خواهم در تکمیل این مطلب مارا یاری رسانند.

 

محقق: نیمانبوی


من قصدم از نوشتن در مورد قومیتها برجسته کردن قومی خاص نیستبلکه می خواهم این واقعیت  را نشان دهم که قومهای مختلفی در این سرزمینزندگی می کردند و هیچ موقع نمی بینید که جنگهای قومیتی در این منطقه رخداده باشدبه غیر از موردی که چند سال اخیر بین دو قوم رخ داد.

اول این موضوع را باید شرح دهم که کسی نمی تواند اقوامایرانی را که در این سرزمین زندگی می کرده اند را نادیده بگیرد اقوامی کهخان  بوده اند و اثاری از خود در این سرزمین به جا گذاشته اند ولی اقوامدیگری نیز در این سرزمین هستند  که عبارتند از:

 قومهایی چون میر – رئیس – بلوچ کاره – نقیب – رعئیت – غلام  را نمی توان انکار کرد.

ما همه انسانیم و برتری ما به نسب  ما نیست برتری ما به فرهنگ و اخلاق و انسانیت است.

برای این که از سطحی بالاتر بهره ببریم باید این را درک کنیمکه همه ما انسانیم و نژاد .و همه از نسل آدم و حوا هستیم .وخداوند انسانرا از هفت مشت خاک به رنگهای گوناگون  آفرید وبرتری انسان بخاطر این است .

بشاگرد  و قومیت

من سالهاست که بر روی اقوام بشاگرد مطالعه می کنم . و نکات جالبی را دریافته ام این اقوام با این که دارایقوم  مختلفی هستند ولی همه در کنار هم برادروار زندگی می کرده اند. چیزیکه در اسلام نیز توصیه شده است و تاریخ این سرزمین یعنی ا

بشاگرد  این امر را برای ما ثابت می کند که می شود در کنارهم بود و اتحاد داشت حال از هر قوم و هر نژادی که می خواهند باشند  به شرطاینکه هر قوم معرفت وانسانیت خودرا حفظ کند،و بشاگرد  الگو و نمونه خوبیبرای این امر خدایی محسوب می شود و خدا را از این بابت شکر می کنم.
چندسال پیش به دستگرد  رفتم روستایی که در آن معلم بودم واز اصل ونسب برخوردار است و انسانهای خون گرم و مون و مهمانوازی دارد. در دستگرد  پیشمرد بزرگواری که نامش عباس  غلام حسین سالمی  بود رفتم و سوالاتی در مورداصل و نسب بشاگردی ها  پرسیدم که این روایت مشهورتر و منطقی تر بود و انرا برای شما شرح می دهم:

مردمی از بند رعباس  ومیناب به سویبشاگرد در استان هرمزگان  مهاجرت می کنند و در بشاگرد پخش می شوند  بهخاطر همین رجوع کردیم به بشاگرد  و نگاهی به اصل نسب و وجه تسمیه اینمنطقه می اندازیم:

شهرستان بشاگرد  چند  آبادی است و یکی از شهرستان های  پرجنب‌وجوش هرمزگان ‌است.




روایت است که بشاگرد در آن  زمان قومیت هایی داشته که در بخش بخش منطقه بهصورت پراکنده وفامیلی وهر قوم به اتفاق چند قوم دیگر در یک روستا به صورتعشایر زندگی می کردند و برای  امرار معاش به جاسک وبیابان ومیناب با پایپیاده و سوارانی از قبیل شتر ، قاطر و الاغ  به عنوان قافله سفر می کردند، و هم چنین منطقه نیز  تا الان به صورت بخش بخش  باقی مانده به همین خاطربه نام بشاگرد ( بشکرد) نامگذاری می‌شود.

 2-اصل نصب :

بیش تر آن ها از قبیله بلوچکاره  هستند، و به زبان مارزی و محلی  تکلم می‌کنند.

 3-و نگاهی هم به حاکم و بزرگ ان منطقه  می اندازیم:

الله وردی خان  کسی بوده است که بشاگرد( انگهران ) گوهران کنونی  را مقرحکمرانی خود قرار داده‌است. اولین کسی که حاکم آنجا بوده‌است الله وردیخان بود ،

و این اقوام در بشاگرد  معروف به بزرگان منطقه هستند و در جای جای استان هرمزگان و روستاهای دیگر هرمزگان  وکرمان زندگیمی کرده اند.
و اما امروزه چند  قوم در بشاگرد  زندگی می کنند که نامبرده شدند که بشاگردی  های اصل هستند.

از جمله اقوامی که در روایات  تاریخی  بشاگرد از آن ها نام برده شده استمردمی پاک ومهمانواز  می باشند که بشاگردی ها از همین طوایف هستند که بعضیدر جاسک وبیابان وبعضی در میناب ورودان وبندر عباس  مانده اند و بعضی همدر بشاگرد با مردم جنوب  کرمان وهرمزگان  وصلت کرده اند.
1-وجه تسمیه بشاگرد  به چه علت نام منطقه  را بشاگرد  نامیده اند: به طورخلاصه


منبع: http://www.bashagard94.blogfa.com/post/13


روستای دهشیخسندی دیگر بر مهاجرت گسترده مردم رودبار زمین + تصویر

 

در گذشته درمورد علل ، چگونگی و کیفیت مهاجرت مردم رودبار زمین به اختصار شرح دادیم که موردتوجه دوستان زیادی قرار گرفت و از همه عزیزان بخاطر همراهیشون تشکر می کنم.

همانطور کهگفتیم بسیاری از مردم رودبار زمین به دلایلی همچون: خشکسالی، جنگ و شیوع بیماریهای واگیر و برخی هم بدلیل اشتغال و یا مهاجرت به سرزمین هایی با موقعیت متفاوتمهاجرت کردند که هر طایفه انگیزه خاص خود را داشت که نمی شود یک دلیل را دلیل اصلیاین مهاجرت عنوان نمود.

مهاجرت مردمرودبار زمین بیشتر از شرق به سمت غرب بوده که در حاشیه خلیج فارس گروه های مختلفحرکت خود را ادامه دادند که تمام این انگیزه ها از جمله علت، مسیر، ست گاه هایموقت و دائمی دلایل خاص خود را دارند که در آینده به چند مورد دیگراشاره خواهیمکرد.

یکی از اینمقاصد روستای ده شیخ است، این روستا در جنوب کرمان واقع شده است اما در روستاهایاطراف آن مردم بلوچکاره زندگی نمی کنند، این روستا در شهرستان ارزوییه استان کرمانمی باشد، روستایی کوچک که لهجه بلوچکاره ای و فرهنگ متفاوت، آن را از روستاهایدیگر متمایز می کند. آنها اصالت خود را با توجه به گذشت سالها از آن مهاجرت حفظنموده و خود را بلوچکاره و اصلاتا رودباری می دانند.

البته نکتهجالبی که بعد از تحقیق در پیرامون اهالی این روستا مورد توجه ما بود زمان مهاجرتآنها می باشد، در گذشته می پنداشتم که رودباری ها در زمان جنگ جهانی اول و دواجرت گسترده خود را آغاز کرده اند که پس از مصاحبه با یکی از اهالی روستای دهشیخمتوجه شدیم که از حدود 500 سال پیش این مهاجرت گسترده آغاز گردیده است.

سوال های زیادیپیرامون این روستا وجود دارد که به چند مورد از آنها طی مصاحبه با یکی از اهالیروستا(نیما نبوی) پاسخ خواهیم داد.

1-      علت این مهاجرتچه بوده است؟

علت مهاجرت اینروستا هم می تواند دلایل زیادی داشته باشد که از جمله: خشکسالی، جنگ های قبیله ای، امنیت، شیوع بیماری های واگیر و که بخاطر مکتوب نشدن تارخ روستا کاملاهویدا نبوده و چیزی که مشخص است سرزمین فعلی از حاصلخیزی مطلوبی برخوردار بوده وبه دلیل شغل اولیه مهاجرین که گله داری بوده آنجا را برای اقامت دائم مناسبدانستند.

2-  در حالحاظر این روستا بر اساس تقسیم کشوری جزء کدام شهر ستان و استان می باشد؟

تا قبل ازانقلاب جز هرمزگان و حاجی آباد بود ولی بعد  در  تقسیمات کشوری جزءاستان کرمان شد و در حال حاضر جز شهرستان ارزوییه کرمانه ، دهشیخ واقع در جنوبغربی  استان کرمان و شمال شرق استان هرمزگان واقع شده است و آخرین روستا حوزهاستحفاظی استان کرمان محسوب می شود بعد از دهشیخ منتهی  می شود به روستا های شمیل - آشکارا - جایین که جز شهرستان حاجی آباد استان هرمزگان می باشند.

3 – اولینمهاجرین این روستا چه کسانی بودند؟

سه برادر بودندکه از مالداران( صاحبان گله های دام) رودبار بودند و یکی از این برادرها به نام ملاکریم داد رودباری که  با همراهان زیادی که داشته از جمله یکی از برادرانششروع به مهاجرت می کنند و در مسیر مهاجرتشان به منطقه که اکنون به نام دهشیخ است و ما بین شمیل حاجی آباد هرمزگان و ارزوییهکرمان قرار دارد و به دلیل منطقه حاصلخیزی که داشته اقامت می کنند و تا نسلها آنجامی مانند و زندگی می کنند ، که شجره نامه آنها به این شرح است:  بعد از ملاکریم داد رودباری ،ملا علیرضا رودباری و بعد کربلایی الطاف نبویو بعد کربلایی محمدعلی نبوی و بعد مهدی نبوی و بعد نیما نبویکه بنده هستم و از اجداد ملاکریم داد رودباری هستیم که شش نسل است که در این روستااقامت داریم و حدود 400 تا 500 سال می شود که از رودبار مهاجرت نموده ایم.

البته ملا کریم دادبه غیر از ملا علیرضا بچه های دیگه هم داشته مثل ملا علی کلانتر(کلانتر وقتروستای ده شیخ بوده و به همین دلیل لقب کلانتر را به او داده اند) و همچنینکربلایی الطاف نبوی هم فرزندان دیگری داشته فرزند اولش :کربلایی محمد علیبعد کربلایی فاطمه، و از زن دیگرش ،حسن،ملا حسین ،علی محمد،این رو گفتم که بدونین فقط من از شاخه ی ملا علیرضا- کربلایی الطاف- کربلایی محمدعلی و مهدی نبوی هست.


جالباینجاست با وجود  گذشت قریب به ۴۰۰سال پیش بعد از مهاجرت ملاکریم داد هنوز کههنوزاست مردم دهشیخ به گویش رودباری (بلوچکاره ای) صحبت می کنند و آداب و رسومشانحفظ شده گرچه متاسفانه به دلیل مهاجرت دهشیخیها به بندر عباس و شهرهای توسعه یافتهطی ۶دهه زبانشان دچار تحریف و کاستی شده ولی هنوز هم به زبان رودباری تکلم دارند .

نکته دیگر وسوال بی جواب بنده این است که در ابتدای امر ملا کریم داد به همراه یکی از برادراشمهاجرت را آغاز نموده اند اما برادر ایشان مسیر مهاجرت را ادامه می دهد و هیچ کساز مقصد آن مطلع نیست و امیدوارم که از طریق این وبلاگ با دیگر عمو زاده های خودآشنا شوم.

 

فامیلی اکثر دهشیخیها : نبوی، انصاری زاده ، انصاری پور، علیشاه پوری ،پرموزه که انصاری ها و نبوی ها با هم عمو زاده اند و علیشاه پوری ها و پرموزه ها همجدا با هم عمو زاده محسوب می شوند.

http://www.folder98.ir/uploads/n6251_IMG-200116-WA0009-1.jpg

 (نمونه ای از یک سنگ قبر که نشان میدهد اصالت مردم دهشیخ به رودبارزمین تعلق دارد)

4- آیا رودباریهای دهشیخ و شهر لنگه با هم رابطه خویشاوندی دارند؟

با توجه بهاینکه شروع مهاجرت رودباریهای لنگه با مهاجرت ملا کریم داد یکی بوده حدس میزنم کهدهشیخیها با رودباریهای لنگه از یک طائفه اند. البته این در حد یک حدس است.

 

5- بلوچکاره هادر دیگر شهرستان ها از جمله : کهنوج، بشاگرد، رودان، جیرفت و وجود دارند آیامطمئنی که شما اصالتی رودباری دارید؟

ما از آنجاییفهمیدیم  که طوائفی در رودبار داریم،  قریب به ۵۰ سال پیش شخصی به نام درویش رودباری که اون هم مقیم روستایی بنام دره شور که قسمتی ازشهرستان فاریاب استان کرمان می باشد و الآن هم در بندرعباس ست داره به وصیتمادربزرگش که بهش گفته بود ما طائفه ایی داریم که چند قرن پیش مهاجرت کردند بهروستایی به نام دهشیخ ست دارند، درویش رودباری کنجکاو می شه و شروع به پیداکردن عمو زاده های خودش میکنه همینجور آدرس از این و اون می گیره تا میرسه بهروستای دهشیخ و میره خودشو به کربلایی محمدعلی نبوی پدربزرگ ‌بنده معرفی میکنه واز اونجا زمینه برای رفت و آمد بین دهشیخیها و خانواده درویش فراهم‌ می شود .

 

6- چرا اسم اینروستا را دهشیخ گذاشتند؟


 دلیل نامگذاری دهشیخ این بوده که مردم رودباری که به دهشیخمهاجرت کردند همه سواد دار و ملا زاده و ملاهایی بودند که در مکتب درس می دادند بههمین خاطر اسمش رو ملا کریم داد گذاشت ده شیخ و باعث افتخاره در ۵۰۰ سالپیش که مردم چندان به سواد اهمیت نمی داند و خوندن و نوشتن بلد نبودند گروهی ازمردم رودبار سواد داشتند و این تمدن بالای مردم بلوچکاره رودبار رو میرسونه .

7 – آیا درروستای دهشیخ آثار تمدنی هم وجود دارد؟

 

در دهشیخ آثارباستانی زیادی هست از جمله از این آثار باستانی ها خانه هایی مربوط بهزرتشتیان(چهار طاق) که از دوره ی ساسانیان است که نشون میده در اون منطقه تمدنوجود داشته ولی متاسفانه میراث فرهنگی هیچ توجهی به این بنا ها نداره و در حالنابودیند، در 5 کیلومتری دهشیخ آب گم وجود دارد و بقایای یک قنات قدیمی نیز هنوزمشهود است.

و یکی دیگر از بناهایتاریخی دهشیخ قلعه دهشیخه که متاسفانه اون هم بدلیل بی توجهی میراث فرهنگی ففط یک پایهقلعه مونده و اون هم در حال نابودیه.

http://www.folder98.ir/uploads/c025555_dehshikh03.jpg

(بنای چهار طاق عبادتگاه زرتشتایان بجا مانده از عهد ساسانی)


8- آیا با دیگر مهاجرین رودباری آشنایی دارید؟


دربندرعباس محله دوهزار، رودباری های زیادی هستند و محله ای نزدیک به فلکه کشمیری همهستند  که اکثر رودباری ها اونجا ست دارند.

 

9- شاید مردمروستای دره شور شهرستان فاریاب از نسل دو برادر ملاکریم داد باشند، تحقیقی در اینزمینه کرده اید؟

یکی از برادران ملاکریم در رودبار می ماند ولی معلوم نیست بعدا مهاجرت کرده یا نه، تا زمان مهاجرت ملاکریم داد اون در منطقه رودبار می ماند ولی برادر دیگر که همراه ملاکریم مهاجرت میکنه به مسیر خود ادامه می دهد و شاید از اجداد کسانی باشه که در روستای دره شور مقیمشده اند این هم فقط در حد احتماله


10- من طی تحقیقیکه در پیرامون روستای شما کردم در روستای شما بنایی وجود دارد به نام چهار طاق که اززمان ساسانیان بجا مونده، با توجه به حضور ۵۰۰ساله شما باید مردمی در گذشته در ده شیخزندگی می کردند اطلاعی از این موضوع دارید؟

بله زندگی می کردند، بعد از حضور ملاکریم داد، بین مهاجرین و ساکنین بومی اختلافاتی پیش می آمد و هر چندمدت درگیری های رخ میداد، مردم بومی حضور غریبه ها را بر نمی تافتند، ولی به هر حال چون تعدادمهاجرین رودباری بیشتر بود اونجا شروع به اشتغال زایی کردند و ملا کریم داد در مرطوییه، دهشیخ ، کریم آباد  ، دهنه بالا که مناطقحاصلخیزی دور تا دور دهشیخ بودند شروع به کشت زمین های زراعی و باغ های مرکبات کردو در حال حاضر هم آثاری از آنها در کریم آباد و مرطوییه و دهنه بالا هست ومالکانش همما و بقیه بازماندگان از نسل ملا کریم داد هستیم.

نمیدونم قبل از ملاکریمداد اسم دهشیخ چی بوده ولی میدونم که مردم اونجا زندگی می کردند و تمام نام های دهشیخو دهنه بالا ، کریم آباد و مرطوییه که ملا کریم داد مال و ملک داشت رو خودش انتخابکرده است.


11- چرا مردمدهشیخ به بندرعباس مهاجرت کردند در حالی که مالک زمین های حاصلخیزی بودند؟

 

در سال ۷۰سیلی دردهشیخ آمد که روستای دهشیخ رو ویران کرد و تمام باغ های مرکبات و خانه های مردم روبرد و مردم خانه های خودشان را در یک کلیومتری دهشیخ قدیم بنا کردند و در حال حاضردر دهشیخ جدید زندگی می کنند و دهشیخ قدیم در حال حاضر به یک منطقه تاریخی و آثار بازماندهخانه های خشتی و گلی در آمده ، باز مانده یک قلعه دهشیخ هم در دهشیخ قدیم واقع شدهاست.

بدلیل آمدن سیل واز بین بردن اکثر مرکبات دهشیخ قدیم و دهنه بالا و بعد از آن هم خشکسالی ،مرکبات دهشیخ، مرطوییه ، کریم آباد ، دهنه بالا نابود شد ،ریش سفیدان نقلمی کنند که در دهشیخ قدیم زمینی به طول ۶ کیلومتر باغ مرکبات بود که حاصل دست رنج ملاکریمداد و ملاعلیرضا و بقیه نوادگان آن بود ولی در حال حاضر فقط قسمتی از مرکبات مرطوییهباقی مانده که ازش استفاده میشه و بدلیل کمبود آب و نبود نیروی انسانی و متخصص نخیلاتدهشیخ قدیم و دهنه بالا و کریم آباد بلا استفاده مانده است.

مادر بزرگم میگفتوقتی سیل اومد مردم همه فرار کردند و به بالای کوه پناه بردند و وقتی برگشتن هیچ چیزاز آبادی نبود ، همچنین میگفت کربلایی محمد علی سالها بعد از ویران شدن مرکبات توسطسیل وقتی به زمین های خشک شده که روزی در اونجا مرکبات زیاد بود نگاه می کرد گریه میکردکه حاصل دست رنج خودش و سه نسل قبلش از دست رفته بود و انقدر روزانه گریه می کرد کهچشمش ضعیف شد.

یکی از دلایل مهاجرتدهشیخیها هم به بندرعباس و دیگر شهرها و روستاهای دیگر آمدن سیل، خشکسالی بعد از سیل، از بین رفتن باغ های مرکبات، نبود اشتغال و تحصیل (در زمان قدیم بعد از حضور ملاکریم داد بدلیل سواد داشتن اولین مکتب خانه در منطقه را بوجود آورد و از همه جا برایتحصیل به دهشیخ می آمدند و همچنین اولین پاسگاه در منطقه دهشیخ احداث شد ، ولی بعداز آمدن سیل بدلیل نبود ملاهای مکتبی و نبود مدرسه و دیگه سواد مکتبی رواج نداشت وهمه به مدرسه میرفتند به شهرهای دیگه مانند بندرعباس مهاجرت کردند.

12- اگر حرفدیگه ای در پیرامون این موضوع دارید که باید اضافه بشه بفرمایید؟

در حال حاضر در دهشیخسه دسته قومیت زندگی می کنند ،یک ‌دسته مردم‌خود دهشیخ که اصالت رودباری دارند که بهدلیل مهاجرت بقیه دهشیخی ها به شهر های توسعه یافته جمعیت بسیار کمی دارند ولی در زمانمراسمات مختلف از جمله تاسوعا و عاشورا و اعیاد مختلف همه دهشیخیها برای بجا آوردنرسومات قدیمی به دهشیخ میاند ، دسته دوم :در زمان قدیم به علت حاصلخیزی مناسب و شهرتآن در منطقه بسیاری از مردم از روستاها ی اطراف برای کار به دهشیخ می امدند و بعد ازگذشت زمان گروهی از آنها هنوز که هنوزه در دهشیخ ساکن هستند و خود را دهشیخی میدانندولی مردم رودباری و الاصل دهشیخ آنها را دهشیخی و رودباری الاصل نمی دانند، دسته سومهم گروهی از عشایر که از ترک زبانان منطقه بافت هستند به دلیل شرایط اقتصادی به یکجانشینی رو آوردند و دیگر ییلاق قشلاق نمی کنند و در دهشیخ ساکن هستند.

http://www.folder98.ir/uploads/n66735_photo_2002-01-01_01-15-58.jpg


http://www.folder98.ir/uploads/m213172_photo_2002-01-01_01-16-05.jpg

(این هم ظرفی است مربوط به ۲۰۰سال پیش که در مراسمات از جمله تاسوعا عاشورا داخلش آب می کردند و قبل از صرف چایی و غذا مرسوم بود این ظرف رو جلوی کل حاضرین میگ رفتند و دست وخودشون رو می شستند و همچنین در مجالس عزاداری تاسوعا عاشورا استکان ها رو  درون این ظرف می ریختند و آب می کشیدن این ظرف از کربلایی الطاف به ما به ارث رسیده است)

http://www.folder98.ir/uploads/y0406_photo_2002-01-01_01-16-08.jpg

(این هم‌ نوعی پارچ از زمان قاجاره که مادر بزرگم میگفت کربلایی محمد علی ، پدربزرگم هر صبح دست و صورت خودش رو با آب این پارچ میشست)


منبع: نیما نبویاز اهالی روستای دهشیخ

 


آبگرم ده شیخ

در۴۵ کیلومتری شهر ارزوئیه روستای آبگرم که در ۵ کیلومتری روستای ده شبخواقع شده ، قرار گرفته است.این روستا به واسطه داشتن آبگرم که از خواصدرمانی برخوردار است شاهد مراجعه کنندگان زیادی می باشد.متاسفانه رودخانهزیر زمینی که آب را به مظهر چشمه قدیمی می رسانده است در اثر پدیده نشستزمین و پدیده فروچاله مسدود گردیده است و مردم برای استفاده از آب اینآبگرم به درون این فروچاله رفته و از آب آن استفاده می کنند.




چهار طاق ده شیخ
بطورکل بناهای چهار طاق به دوران ساسانیان و زمان پرستش آئین زرتشت بر میگردد.این اماکن به معنایی چهار عنصر اصلی آفرینش زمین ( آب ، آتش ، خاک ،هوا ) بر چهار ستون بنا شده اند.بطور کلی این بنا ها به بناهای خورشیدمعروف بوده اند و تعداد آنها در استانهای فارس و بندرت در جنوب شرقی استانکرمان زیاد می باشد.این بنا ها جهت پرستش و عبادت آیین زرتشت یا آتش پرستیدر اماکن شلوغ تر بنا شده.به احتمال زیاد مردم زیادی به روستای آبگرم دهشیخ برای استفاده از آب گرم و خواص درمانی این آب مراجعه می کردند.قبلااینجا روستایی آباد و پر رونق بوده است.در ۲۰ کیلومتری همین روستا چهارطاقی دیگر در ۵ کلیلومتری روستای اصلی سلطان آباد بنا شده که حاکی ازاهمیت داشتن این مناطق در گذشته بوده است.




تپه یحیی

سراورلاشتاین اولین کسی بود که تشخیص داد ناحیه جنوب شرقی ایران انباشته از آثارتمدن مهم ماقبل تاریخ است. معذالک تا 1967 درباره ی این تپه تحقیقاتی بهعمل نیامده بود، تا اینکه در سال مذکور اداره باستان شناسی ایران باهمکاری باستان شناسان هاروارد به کاوش

در این ناحیه پرداختند.

دکترلمبرگ گارلوفسکی رییس هیات حفاری تپه یحیی نوشته است که مهم ترین کشف،پیدا کردن یک ساختمان دولتی بوده است که 5 اطاق بزرگ داشته و در آن الواحیپیدا شده که بعضی سفید بوده است. الواح مذکور با خط تصویری و نیمه تصویرینوشته شده و می رساند که در 5 هزار سال قبل مردم این منطقه دارای تمدنپیشرفته بوده و به خط آشنایی داشته اند.

تمدناین ناحیه نشان می دهد که همزمان با تمدن های آسیای غربی در جنوب شرقیایران، جوامع متمدن و پیشرفته ای زندگی می کرده اند. قدیمی ترین آثار وبقایای ست انسان که در این ناحیه به دست آمده عبارتند از قطعاتاستخوان، سنگ چخماق و ظروف سفالی ناهموار که از گل پخته درست شده است و بادست به آنها شکل داده اند.

درمیان استخوان حیوانات که از آن دوره باقی مانده است، استخوان غزال وگوسفند و بز دیده می شود. در دوران بعد که تمدن پیشرفته تر است به مصنوعاتفی و اشیاء ساخته شده از مس و مفرغ برمی خوریم که می رساند در این دورهبه ذوب فات آشنایی داشته و می توانسته اند حداکثر حرارت را برای ذوب فایجاد کنند.

دردوران بعدی که مربوط به 3500 سال قبل از میلاد است آثار خط در این منطقهپیدا شده و در یکی از اطاق های مکشوفه 84 لوحه گلی به دست آمده که شش لوحهآن دارای نوشته است و مجموعا 17 سطر می باشد. تا زمان کشف این لوحه ها درتپه یحیی، لوحه های معروف و شناخته شده مربوط به دوران عیلامی ها بوده،ولی لوحه های اخیر قدیمی تر است.

سبکمعماری در این دوره کامل تر از ادوار گذشته است و هر ساختمان دارای دواطاق بزرگ و چند اطاق کوچک است که از گل و خشت ساخته شده و در بعضی ازاطاق ها خمره هایی که حاوی مقداری غله بوده به دست آمده است.

دراین دوره ظروف ساخته شده از سنگ صابون با تزیینات هندسی به دست آمده کهبسیار جالب است و با به دست آمدن مقدار زیادی از سنگ های صابونی به نظر میرسد که این منطقه مرکز عمده تجارت سنگ صابون بوده است.

درحفاری های تپه یحیی آثار و مدارک ارزنده ای مربوط به دوران ماقبل تاریخ وادوار تاریخی از قبیل سفال و اشیاء سنگی به دست آمده است که با آثارمکشوفه در شهر سوخته ی سیستان، چاه حسینی در بمپور و دشت لوت شباهت دارد ومی رساند که در هزاره ی سوم قبل از میلاد این نواحی با یکدیگر ارتباطداشته اند.

آثارپیدا شده به خصوص الواح گلی که نمودار پیدایش خط در این منطقه است، تپهیحیی را یکی از مراکز مهم تمدن ایران باستان معرفی کرده است.

نوشتههای لوحه های گلی با آزمایش بر روی مواد آلی با روش کربن 14 مربوط به 3560سال قبل است. و از لحاظ قدمت نظیر ندارد و قدیمی ترین نوشته ها تا کنونشناخته شده.

از لحاظ اهمیت آثار به دست آمده، دانشمندان و کارشناسان زیادی به مطالعه ی این آثار پرداخته اند. از جمله :

پروفسور رونالد تایلکوت Prof.Ronald.Tylecote  درباره مفرغ تپه یحیی

دکتر رادمیر پلاینر Dr.Radomir.Pleiner درباره آهن و فات دیگر

دکتر فرد ماستن  Dr.Fred.Maston درباره سرامیک و سفال

پروفسور آلور Prof.Alur درباره استخوان و ذغال

دکتر ریشارد فرای Dr.Richjard.Frye درباره متون خطی

 قدیمیترین نشانه های ست انسان ها در تعداد زیادی خانه های کوچک خشتی به دستآمده که مربوط به نیمه هزاره ی پنجم قبل از میلاد است و به نظر می رسد کهورود به اطاق از طریق روزن سقف انجام شده است.

دیواراز خشت هایی است که در آفتاب خشک شده و وجود قطعاتی از نی و حصیر نشانه ایاز سقف های فروریخته است. اشیا مفرغی مکشوفه در تپه یحیی می رساند کهفکاران قادر بوده اند برای گداختن سنگ های معدنی حرارت زیادی ایجادکنند. این حفاریات معرف ست انسان در ادوار مختلف بوده که قدیمی ترینآثار آن مربوط به 4500 سال قبل از میلاد و آخرین دوران آن مربوط به دوراناشکانیان و ساسانیان است.







مقبره شاه زکریا یا حضرت زکریا

 

به نوشته وزیری کرمانی ، درخت سرو بسیاربزرگی در دامنه کوه صوغان قرار داشت که دور آن هشت بغل بود و تخمیناًپنجاه خروار هیزم خشک به مرور ایام از این درخت به دست آمد. 
به اعتقاد مردم ، حضرت زکریای پیغمبر علیه السّلام در این درخت پنهان بوده است. 
همچنین در صحرای صوغان، در قریه اللّه آباد، تلی خاکی است که گویند مقتل یحیی بن زکریا علیه السّلام است.









مقبره امام زاده پیر غیب

نسبتشریف امامزاده سید محمد، روستای قلعه نو ازتوابع دهستان وکیل آباد با سهواسطه به اما م هفتم (ع) منتهی می شود که ازقرار ذیل است : سیدابوالغیثمحمد الاکبر بن محمدالحایری بن ابراهیم المجاب بن محمد العابدین بن اما مموسی الکاظم (ع) .وی سیدی شریف ،بزرگوار ،دین دار وبسیار جلیل القدر وازشهدای بنام اهل بیت (ع) است اوبه خاطرگریه های شبانه ،به پدرباران(ابوالغیث ) مکنی شد که حکایت از اشکهای فراوان اودر خوف از خدا ونشانهزهدوتقوای اودارد . پدر بزرگوارش سید محمد حایری به خاطر ترس از جان خوددرسال 247یا 250 از حایر حسینی به قصربن هبیره واز انجا به ارجان = بهبهانوسپس به سیرجان مهاجرت نمود وبه خواهش اهالی کرمان به این شهررحل اقامتافکند وسرانجام درسال 262ه. ق دارفانی راوداع گفت واینک ارامگاهاودرخیابان 17 شهریور شهرکرمان به شاهزاده محمد مشهور ومطاف دوستداران اهلبیت (ع) است . علت شهرت سید محمد ابوالغیث به (پیر غیب ) برمامعلوم نیستاما دو احتمال در این خصوص داده شده است، نخست اینکه ،کنیه او ابوالغیث بهغیب تصحیف شده ویا اینکه جمله پیر غیب طبق حروف ابجد که سال 1224ه.ق بهدست می آید سال بازسازی بقعه می باشد . امامزاده پیر غیب در جریان قیامسید حسنی مدفون دربردسیر شرکت داشته واز سپه سالاران سپاه وی بوده که پساز شهادت رهبر آن قیام به دست خوارج ، دیگر سادات من جمله امامزاده پیرغیبدرگوشه وکنار شهرها مخفی شده تا اینکه دراین مکان شناسایی ودرسال 296 ه.قبه شهادت می رسد اودارای 8 برادر بوده که یکی آنها به نام سید محمد اصغراست که درروستای اسطور بلورد شهرستان سیرجان مدفون وبه پیر غیب شهرت دارد








.

بندر عباس در یک نگاه کلی:‏

بندر عباس این بندر زیبا و جذاب، بزرگترین بندر ایران است. بدلیل وجود بنادرشهید باهنر و شهید ‏رجایی از قطب های مهم اقتصادی است. این بندر زیبا سالانه گردشگران زیادی را جذب می کند . ‏بندر عباس مرکز هرمزگان است و از شهر های جنوبی ایران محسوب می شود.‏

مناطق گردشگری بندر عباس:

بندر عباس به دلیل موقعیتی که دارد سواحل زیبا و دلپذیری را در خود جای داده است. بدلیل بنادری که دارد منطقه ی خوبی برای خرید است و همین موضوع باعث شده مردم از سراسر ایران برای خرید خوب و ارزان به این منطقه بیایند. در ادامه به معرفی مناطق گردشگری بندر عباس می پردازیم.

۱- چشمه آبگرم گنو

چشمه آبگرم گنو در فاصله ۳۴ کیلومتری شمال شرقی بندرعباس واقع شده است. در کنار راه بندرعباس به سیرجان یک راه آسفالته فرعی برای دسترسی به این چشمه وجود دارد. چشمه گنو که در منطقه حفاظت شده کوه گنو قرار گرفته، علاوه بر جنبه درمانی، دارای جنبه های مختلف طبیعت گردی، پرنده نگری، کوهنوردی و… نیز می باشد. آب این چشمه از دسته آب های گوگردی خیلی گرم به حساب می آید. چشمه گنو رو می شود مهم ترین چشمه معدنی در جنوب کشور دانست که گردشگران زیادی را از استان های اطراف به خود جذب می کند. اضافه بر بر گردشگران داخلی، گردشگران خارجی بسیاری نیز از کشورهای حاشیه خلیج فارس برای بهره گرفتن از چشمه گنو به بندرعباس سفر می کنند.

 

۲- غار نمکی خرسین

غار خرسین در قسمت سیاهو، روستای درگز در شمال شرقی بندرعباس و در فاصله ٨٠ کیلومتری مرکز استان هرمزگان قرار دارد. با تقریبا یک و نیم ساعت کوهپیمایی سبک به دهانه غار خواهیم رسید. دهانه در ارتفاع ۱۰۸۰ متر از سطح دریا قرار دارد. در خرسین قندیل های نمکی متعددی میشاهده می کنیم که جزء جدا نشدنی این غار زیبا و بکر می باشند آب شوری که از گنبد سرچشمه می گیرد به زمین های کشاورزی اطراف و آب های شیرین منطقه آسیب زیادی رسانده است .

 

۳- دره داماش (سیاهو)

دره رودخانه جاماش که از کوه های هماگ سرچشمه می گیرد یکی از مناطق بی نظیر و بسیار زیبا در ۸۰ کیلومتری شمال بندرعباس است. این رودخانه بعد از پیوستن به چندین شعبه رودخانه کوچک با نام رود جلابی به خلیج فارس می پیوندد. کوه هماگ از رشته کوههای زاگرس جنوبی بلندترین ارتفاع استان هرمزگان به ارتفاع ۳۲۶۷ متر از سطح دریا سرچشمه اصلی این رودخانه می باشد. این منطقه با توجه به اقلیم معتدل و مرطوب، آب و هوای آن در فصول بهار، پاییز و زمستان دلپذیر ، ملایم و در تابستان گرم است.

 

۴- مجموعه برکه های باران

این مجموعه ۵ برکه یا آب انبار دارد که دارای گنبد‌های موزون و خاصی بوده و مصالحش سنگ و ملات ساروج است.این برکه‌ها در فضای مشجر وسیعی در خیابان ۲۲ بهمن بندر عباس قرار گرفتند و جزو جاذبه‌های گردشگری این استان محسوب می شود.

 

۵- روستای تازیان بالا

روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان بندرعباس در استان هرمزگان است. این روستای زیبا از جاذبه های بندرعباس است و توصیه می شود حتما به این محل بروید.

 

۶-روستای توتنگ هماگ

روستای توتنگ واقع در شمال بخش سندرک، جمعیتی بالغ بر ۶۰۰ نفر دارد که این جمعیت شامل اقوام مختلفی مانند رئیس ، خان ، بلوچ ، بلوچ کاره ، گلوم و تعداد خیلی کمی استاد است. این روستا یک رودخانه تقریبا دائمی دارد و همچنین جنگل زیبا و بزرگی دارد  که همیشه سرسبزاست و این جنگل دارای درختانی از قبیل گز ، بید ، کنار و نخل است. مردم این روستا بیشتر به شغل دامپروری و کشاورزی مشغولند که در قسمت دامپروری بیشتر احشامی از قبیل بز و گاو و … دارند و در بخش کشاورزی، آنان ،درختان و مرکبات گوناگونی مانند درختان خرما ، لیمو ، پرتقال ، انار ، انبه و نارنج و…. و مرکباتی مانند: خیار ، هدوانه ، گوجه فرنگی ، کدو ، و …پرورش میدهند .

 

۷- معبد هندوها (بت گور)

متفاوت ترین منحصربفردترین بنا در بندرعباس، معبد هندوهاست که  هر تازه واردی غیر ممکن است به آن توجه نکند. این محل بین مردم محلی به بت گور» شهرت دارد. معبد هندوها سال ۱۳۱۰ و در زمان حکومت محمد حسن خان سعدالملک و توسط هندوهای ساکن بندرعباس بناشده است.  معماری این بنابطور کامل به سبک هندی است و از این نظر گنبد معبد هندوها نه تنها شبیه هیچ یک از گنبدهای سواحل خلیج فارس نیست؛ بلکه با تمامی گنبدهای سراسر کشور نیز تفاوت دارد.  بنای دوره قاجاریه پرستشگاه هندوها ساکن آنزمان در معبد هندوها – مرکز شهر بندرعباس واقع شده – در حال حاظر به عنوان موزه مورد استفاده قرارگرفته است .

 

۸- حمام گله داری

اگر بنای این حمام را از نزدیک ببینید، ردپای سنگ‌های دریایی، سنگ‌های اسفنجی، گچ دست کوب و ساروج محلی را درآنخواهید یافت که به دلیل رطوبت بالای منطقه، در بنا به کارگرفته شده است. مصالحی که به دلیل جذب رطوبت بالا انتخاب شده اند و این روزها، همین سنگ‌های با دوام هم در مقابل رطوبت بالای منطقه دوام نیاورده اند و رفته رفته رو به خراب شدن میروند. قدمت این حمام به دوره قاجاریه می‌رسد و تاریخ احداثش اواخر قرن ۱۳ هجری قمری است. حمام گله داری دو بار مرمت شده است و در حال حاضر به موزه مردم‌شناسی تبدیل شده است.

 

۹- محله باستانی سورو

کمتر نوشته‌ای درباره تاریخ بندرعباس(گامرون) می‌شهودیافت که در آن به بندر سورو اشاره نشده باشد. در برخی از این نوشته‌ها به عنوان بندری کوچک در مقابل جزیره هرمز، در نوشته دیگری بعنوان دهکده ماهیگیری در ساحل خلیج فارس یا بندری در مسیر جاده هرمز به فارس، یاد شده است. آنچه مسلم است تاریخ سورو با بندر هرمز قدیم (تیاب میناب)، جزیره هرمز، جرون، گامرون و بعدها بندر عباس گره خورده است. منطقه باستانی سورو و محله سورو قدیم، در شمال محله سورو در گذشته نه چندان دور نخلستان وسیعی قرار داشت شامل هزاران مغ (نخل) و انواع درختان دیگر از قبیل کنار ، کرت ، کهور ، گز ، خرگ، تابستان‌ها مردم سورو به مدت ۳ ماه در این نخلستان‌ها بسر می بردن. از این محله سکه‌های متعددی مربوط به دوران مختلف به ویژه دوران ساسانی، صفویه و قاجاریه به دست آمده که اکنون در موزه بندرعباس نگهداری می شود. از سکه‌های مشکوفه چنین بر می آید که ملوک هرمز صاحب ضرابخانه بودند و به غیر از مسکوکات مس و نقره، مسکوکات طلا هم ضرب می‌کردند. درسال ۱۹۲۵، تعداد ۶۴ سکه طلا ضرب ملوک هرمز و جرون در قریه گودو کشف شده است‌.

 

۱۰- مسجد سلطانی بندرعباس

مسجد ناصری در قسمت مرکزی بندر عباس واقع شده و یکی از مناطق دیدنی استان هرمزگان می باشد. این مسجد در سال ۱۳۰۴ شمسی توسط محمد علی ناصری حیدرآبادی بنا شده‌ است. سبک بنای مسجد از معماری سنتی جنوب ایران بهره گرفته و سقفش از چوب مخصوصی به نام صندل یا (چندل) که از هندوستان آورده می‌شده است، ساخته شده‌. این مسجد دارای تزئینات گچبری با ارزشی است و قدمتش به دوره قاجاریه می‌رسد.

 

۱۱-  گنبد نمکی گچین

روستای گچین در فاصله ۵۰ کیلومتری غرب بندرعباس قرار دارد که در شرق روستای گچین گنبد نمکی گچین قرار دارد. این گنبد در حقیقت مشابه گنبدهای نمکی هرمز و لارک ازلحاظ تنوع مینرالوژی و سنگ شناسی است. از لحاظ تنوع زمین شناسی یکی از زیباترین گنبدها است و به جهت استفاده از سنگهای ساختمانی این گنبد در اسکله های شهید باهنر و رجایی و ساختمان موج شکن کشتی سازی خلیج فارس جاده های متعددی در داخل گنبد احداث شده که علل بسیار موثری در مطالعه دقیق گنبد به حساب می آید.

 

۱۲-  امامزاده شاه محمد تقی

امامزاده شاه محمد تقی واقع در بخش مرکزی شهرستان بندر عباس در استان هرمزگان است و یکی از نقاط جذاب این استان است. این امامزاده مورد توجه بسیاری از مردم قرار دارد به قدری که در گذشته زواری که از پاکستان و بنگلادش به زیارت حرم علی بن موسی‌الرضا در مشهد می‌رفتند اول به زیارت این محل مشرف می شدند. محلش در کنار جاده بندرعباس- سورو قرار دارد و هم‌اکنون در محوطه پارک هتل هما واقع شده است. سقف و مناره های میناکاری شده و شیشه‌های رنگی پنجره‌ها جلوه ویژه ای به این مکان داده است.

 

۱۳- دهستان تازیان

تازیان دهستانی از توابع بخش مرکزی شهرستان بندر عباس در استان هرمزگان است. روستای تازیان پایین در ۳۵ کیلومتری شمال بندرعباس و در قسمت مرکزی واقع شده است. تازیان پایین مرکز دهستان تازیان» واقع شده است. در دهستان تازیان هم ۱۸ روستا وجود دارد؛ از قبیل : تازیان پایین، تازیان بالا، کنارو، محمد آباد، قلات بالا، قلات پایین، بنوبند پارسیان، بنوبند، پاسنگ، شهرو، چاهو، بلندو، گربند، سوبرو، تل سیاه .شغل اکثر مردم این روستا کشاورزی و دامداری است اما بعضی از آنان نیزکارمند هستند .بادمجان کشت اصلی روستا بوده که سابقه ۱۰۰ ساله دارد و هرساله به شهرهای دیگر ایران و کشورهای ترکیه وعراق و آسیای میانه صادر می شود. در مورد تازیان محمد علی سدالسلطنه کبابی در کتاب بندرعباس و خلیج فارس نوشته است: تازیان»عبارت از دو قریه است، تازیان بالا که به پاکوه موسوم و تازیان زیر که به پاتل مشهوره، وضعیت کنونی:تازیان پایین مرکز دهستان در حال حاضر این روستا به شهر تبدیل شده و شهردار ان محمد اشوری زاده تازیان است .

 

۱۴- زیارتگاه خواجه خضر

در کنار جاده بندرعباس- سورو به سمت اسکله بندرعباس، در سمت راست جاده و به فاصله دویست و پنجاه متری، گنبد مخروبه ای به جا مونده است که به زیارتگاه خضر یا خواجه خضرشهرت دارد و محل ادای نذورات مردم می باشد. از باقی مانده بنا و ترکیب ابتدائیش، تقلید زیگورات ایلامی ها و بابلی ها و سبک گنبدسازی مضرس جنوب ایران به خوبی مشهود است. گنبد بر مکعبی که اضلاع جانبی مستطیل شکل دارد، بر روی چند ردیف پلکان مانند استوار شده بوده و به منزله سکوی عمارتی بوده که الان از بین رفته است. سبک ساختمان این بقعه، به بقعه خضر در بندر کنگ و بقعه خضر جزیره هرمز بسیار شباهت دارد. به نظر می رسد  که در اطراف این زیارتگاه، قبرستان قدیمی متروکه ای وجود دارد که هم اکنون در اعماق ماسه های دریایی دفن شده است. خضر و الیاس که زیارتگاه های بسیاری در جنوب ایران دارند، هر دو در افسانه های ایران مشهورند. خضر زنده جاوید و موکل دریاهاست. از این رو، هرگاه صید کم بشود و یا خطری در دریا پیش بینی شود، ماهیگیران در بقاع خضر و الیاس نذر و قربانی می کنند.

 

۱۵- موزه آب

این موزه در قسمت مرکزی شهرستان بندرعباس قرار داردو قدمتش به دوره صفویه می رسد. ایجاد و راه اندازی موزه آب یکی از راه های ارائه و نمایش تلاش و سخت کوشی انسان در حفر چاه های آب وقنات و نیز حفظ ارزش این میراث کهن و نگهداری وشناساندن ابزار واشیاء مربوط به حفرآن می باشد. مجموعه موزه دو برکه گرد و طولی با زیر بنای ۲۱۰ متر مربع به منظور نمایش اشیاء و سالن نمایش تابلو های عکس و همچنین فضا های روباز با مساحت ۱۵۸۰ متر مربع طراحی شده که در آن از المان هایی همچون گاوچاه، آب انبار، پل، سد و چاه های لافت استفاده شده. امروزه موزه آب به سبک زیبایی بازسازی شده و در آن انواع کوزه (جهله)، انواع خمره آب به نام (کروش)، خمره های سنگی (موو) یا یه مشک (مشک تروز) و تصاویری از ظروف آب و گاو چاه، و چاه چرخ گاوی به نمایش گذاشته شده. موزه آب هرمزگان محل مناسبی برای شناخت آثار ابنیه تاریخی در زمینه های مختلف مربوط به آب است.

 

سوغات بندرعباس:

۱-ماهی و میگو

از آن‌جایی که بندرعباس و دیگر بندرهای استان هرمزگان در کنار خلیج فارس که منبع غنی انواع مختلف ماهی، میگو و آبزیان است واقع شده‌اند، یکی از شغل‌های کهن مردم این مناطق ماهیگیری می باشد که به شیوه سنتی و یا مدرن انجام می‌شود و می‌شود بیان کرد ماهی و میگو سوغات معروف این استان می باشد. ماهی تن، سنگسر، ساردین، هامور، سرخو، میش ماهی و مقوا، ماهی‌هایی هستند که در این استان صید می‌شوند و در شهرهای مختلف به راحتی می‌توانید به آنها دسترسی پیداکنید.

 

۲- خرما

خرمای این استان نیز به دلیل قیمت مناسب و ارزش غذایی بالا گزینه‌ی مناسبی برای به سوغات بردن برای دوستان و آشنایان است. استان هرمزگان به علت داشتن آب‌وهوای گرم و خشک بستری مناسب برای به عمل آمدن خرما است. شهرستان حاجی‌آباد، میناب، رودآب که در نزدیکی شهر بندر عباس قرار دارند از عمده تولیدکنندگان خرمای استان می باشند. سالانه حدود بیست درصد از خرمای هرمزگان به کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس، اروپا، آسیای میانه و آمریکا صادر می‌شوند و قسمتی از آن برای مصرف داخلی است. انواع درجه ۲ و ۳ آن را برای فرآورده‌هایی مانند چیپس خرما، عسل خرما، شیره‌ی خرما و… مورد استفاده قرار می دهند. خرمای بندرعباس و استان هرمزگان انواع مختلفی مانند مرادسنگ، خنیزی، پیارم، مضافتی و کریته دارد. دراین میان، بهترین نوع صادراتی آن خرمای پیارم است که حاجی‌آباد تولیدکننده‌ی اصلی آن است. این نوع خرما به خرمای شکلاتی معروف است همچنین لقب گران‌ترین و مرغوب‌ترین خرمای جهان را به خود اختصاص داده است.

 

۳- مرکبات

مرکبات و فرآورده‌های حاصل از آنها، سوغات دیگر استان هرمزگان است. بندرعباس و شهرستان‌های استان هرمزگان دارای باغات مرکباتی هستند که سالانه درصدی از نیاز استان‌های اطراف خود و کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس را نیز تامین می‌کنند. مرکباتی که در استان هرمزگان کشت می‌شوند شامل نارنگی، پرتقال، لیمو لیسبون، لیمو شیرین، نارنج، گریپ فروت و لیموترش است. استان هرمزگان هم با توجه به بافت سنتی، آداب و رسوم خاص و فرهنگی غنی و ریشه‌دار دارد و از قدیم‌الایام بخش مهمی از انواع صنایع دستی را در خود جای داده است. صنایع دستی گوناگونی که می‌توانند ره‌آورد خوبی از سفر به‌یادماندنی شما به استان هرمزگان باشند. این منطقه صنایع دستی متعددی نیز دارد که عمدتا فصلی هستند و ۹۰ درصد تولیدکنندگان آنها را ن تشکیل می‌دهند. در ادامه به اختصار به آن‌ها اشاره می‌کنیم:

 

۴- محصولات سفالی

شهر میناب یکی از مراکز تولید سفال است. ظروف سفالی تولید شده در میناب شامل این موارد است: نوعی کوزه‌ی آب به نام جهله»، انواع گلدان، قلیان، سرقلیان، اسفندسوز درباز و قفسی و… . سفالگری بیشتر در شهرستان‌های بندرعباس و میناب رواج دارد. بیشتر سفالگران این استان، خاک مورد نیاز خود را از روستاهای اطراف تامین می‌كنند.

 

۵- صنایع دستی حصیری

صنایع دستی حصیری نیز در این استان ساخته می‌شوند و رواج دارند. از میان آن‌ها می‌توان به نوعی زیرانداز به نام تک»، درپوش کوزه، نوعی سینی گرد و بزرگ به نام سپ»، دمکش»، گلدان حصیری، ظرف میوه، ظرف نگهداری نان کفه» اشاره کرد. از حصیر بافی باید به عنوان رایج‌ترین و معمول‌ترین صنعت دستی استان هرمزگان نام برد، چرا که ماده‌ی اولیه‌ی مورد نیاز حصیر بافی، برگ درخت خرما است اما در بعضی از مناطق استان از نی هم حصیر می‌بافند. این مواد اولیه به وفور در اختیار هنرمندان قرار دارد و تولید انواع فرآورده‌های حصیری که کاملا جنبه‌ی مصرفی دارند در استان شایع است. روستاهای میناب، بشاگرد، بندر لنگه و اطراف آن از مناطق مهم بافت حصیر در استان هستند که معمولا ن و دختران منطقه به ساخت این اشیاء مشغول‌اند.

 

۶- صنایع دستی دریایی

به هنگام جزر و مد دریا، مقدار زیادی از انوع صدف‌ها، حون‌ها و بقایای آبزیان خلیج فارس در سواحل جزایر متعدد این خلیج (کیش، ابوموسی، لارک، قشم هرمز و…) می‌ریزد. اهالی بومی و خوش‌ذوق منطقه آن‌ها را جمع‌آوری می‌کنند و از آن‌ها انواع تابلو نقش برجسته، آویز، پرده، زیورآلات مجسمه‌ها و اشیاء گوناگونی می‌سازند. مواد اولیه‌ی مصرفی شامل پوسته‌ی حون‌ها، صدف‌ها، استخوان ماهی، گوش ماهی و مرجان است و برای اتصال قطعات انتخاب شده از چسب بی‌رنگ استفاده می‌کنند.

 

۷- چنته بافی

چنته بافی در منطقه‌ی وشاگرد با استفاده از دارهای زمینی و توسط ن انجام می‌شود. نقش‌ها در چنته بافی اغلب به شکل هندسی و ذهنی بافته می‌شوند. اطراف چنته را با صدف‌های دریایی و منگوله‌های رنگی تزیین می‌کنند. از چنته بیشتر برای تزیین کپرها استفاده می‌شود.

 

۸- گلابتون دوزی

دوخت طرح‌های زیبا و منقش روی پارچه با نوارهای طلایی، گلابتون دوزی نام دارد و معمولا در تزیین لباس‌های محلی ن از آن استفاده می‌شود. این هنر که در نقاط مختلف ایران به کم‌دوزی»، گلدوزی»، برودری دوزی» و کمان دوزی» شهرت دارد، در اکثر نقاط ایران رواج دارد و در استان هرمزگان به ویژه شهرهای بندر لنگه، بندر عباس و میناب رونق بسیار دارد. از گلابتون دوزی برای تزیین دمپایی، شلوارهای نه، سرآستین، پیش سینه، دور یقه، لبه‌ی پرده، دیوارکوب، پشتی، ن، سجاده، جلد قرآن و تابلو استفاده می‌کنند.لباس‌های گلابتون دوزی شده بیشتر مصرف محلی دارند اما در حال حاضر به خاطر زیبایی نقوش و راحتی این لباس مورد توجه ن دیگر نیز قرار گرفته‌اند. ابزار كار گلابتون دوزی عبارت‌اند از قلاب، مداد، كپیه، چهار پایه یا هاون چوبی.

 

۹- خوس دوزی

این هنر عبارت است از دوخت نوارهای نقره‌ای باریک روی پارچه‌های توری ریزبافت که گاهی از ستاره‌های فی نیز در تزیین آن‌ها استفاده می‌شود. از این هنر برای تزئین مقنعه، شال و دستار (چادر نه) استفاده می‌شود. پارچه‌های مصرفی معمولا به رنگ‌های سیاه، سفید، سبز و زرشکی هستند که هر دو روی پارچه شکل یکسان دارند.

 

۱۰- م دوزی

نوعی هنر دستی مخصوص استان هرمزگان است که در شلوار نه، پشتی، پارچه‌های گل دار و روكش لباس از آن استفاده می‌كنند و به جای نخ معمولی از نخ ابریشم و از زری كه بهترین آن نقره است، بهره می‌برند.

 

۱۱- سوزن دوزی

نوع دیگر از رودوزی است که فقط در بخش وشاگرد» و توسط ن و دختران روستایی به شیوه‌ی ن بلوچ انجام می‌شود و دلیل آن نزدیکی منطقه به استان سیستان و بلوچستان است.

 

۱۲- بافته‌های داری

بافته‌های داری یکی دیگر از انواع صنایع دستی هستند که در استان هرمزگان مورد توجه قرار دارند و مردم سخت‌کوش منطقه به تولید آن‌ها می‌پردازند. از میان آن‌ها قالی افشار، انواع گلیم، خورجین، نوعی روانداز با پرزهای بلند به نام خرسک» که گاهی به عنوان زیرانداز مورد استفاده قرار می‌گیرد، جاجیم و گبه را می‌توان نام برد.

 

۱۳-قالی‌بافی

در بندرعباس، روستای درتوجان و بخش حاجی آباد، عشایر اسکان یافته‌ی ایل‌های افشاریه به تولید و تهیه‌ی انواع قالی و قالیچه، رویه‌ی پشتی و چنته مشغول هستند. تولیدکنندگان معمولا پشم مورد نیاز خود را از سیرجان خریداری کرده و خودشان به ریسیدن و رنگرزی آن اقدام می‌کنند. نوع گره رایج در این منطقه، گره‌ی فارسی است و نقشه‌هایی که در بخش حاجی آباد و روستای درتوجان بافته می‌شود، نقشه‌های افشاریه است که به نام‌های بوته شاهی، ماه و ستاره‌ای، سه کله، خشتی، گنبدی، شکارگاه، بچه بغل، سماوری و… معروف هستند.

 

۱۴- خرسک بافی

خرسک بافی بافت نوعی فرش با پرزهای بلند و درشت بافت است که بافت آن با رنگ‌های بسیار محدود انجام می‌شود. در بافت سنتی آن از رنگ طبیعی پشم استفاده می‌کردند. پرز، تار و پود کلفت آن از پشم است و از پود رو استفاده نمی‌شود. در قدیم از آن به عنوان روانداز استفاده می‌کرده‌اند. امروزه از این نوع بافت برای تولید پادری و کناره در اندازه‌های مختلف استفاده می‌کنند. نقوش خرسک معمولا هندسی هستند و بافت آن در روستای درتوجان» رواج دارد.

 

 هتل های بندرعباس

 

۱- هتل هرمز

هرمزگان – بندرعباس خیابان انقلاب

 

۲- هتل هما

هرمزگان – بندرعباس بلوار پاسداران ، خیابان معراج

 

۳- هتل آتیلار

هرمزگان – بندرعباس خیابان امام خمینی، میدان ۱۷ شهریور، کوچه اداره پست

 

۴- هتل آپارتمان مریم

هرمزگان – بندرعباس بلوار ساحلی، جنب مسجد جامع اهل سنت، کوچه گل کار ۱

 

۵- هتل امین | Hotel Amin

هرمزگان – بندرعباس ابتدای طالقانی، جنب مسجد جامع اهل سنت

 

۶- هتل فروغ بندر

هرمزگان – بندرعباس بلوار امام خمینی، بلوار دانشگاه

 

۷- هتل گوهر شاد | Hotel Gohar Shad

هرمزگان – بندرعباس گلشهر جنوبی، جنب پارک دولت

 

۸- هتل آپادانا | Apadana Hotel

هرمزگان – بندرعباس خیابان امام خمینی، پشت سیتی سنتر

 

۹- هتل ایران | Iran Hotel

هرمزگان – بندرعباس بلوار امام خمینی، میدان ۱۷ شهریور(شهربانی سابق)، جنب بانک ملی

 

۱۰- هتل بین المللی خلیج فارس

هرمزگان – بندرعباس کیلومتر ۱۳ اتوبان شهید رجائی، خون سرخ

 

مراکز خرید بندرعباس:

۱- بازار زیتون بندرعباس | Zaytoun Mall

هرمزگان – بندرعباس بلوار امام

 

۲- بازار مرکزی سیتی سنتر | City Center Mall

هرمزگان – بندرعباس میدان هفده شهریور

 

۳- مجتمع تجاری ستاره شهر

هرمزگان – بندرعباس

 

۴- مجتمع تجاری ستاره جنوب

هرمزگان – بندرعباس بلوار آیت الله طالقانی ( بلوار ساحلی )

 

۵- مجتمع تجاری رویال ۲

هرمزگان – بندرعباس میدان شهدا، به سمت بلوار امام خمینی

 

۶- فروشگاه زارا بندرعباس

هرمزگان – بندرعباس مجتمع تجاری زیتون، طبقه همکف

 

۷- مرکز خرید ملکه آسمان ها | Malakey-e Asemanha Mall

هرمزگان – بندرعباس بلوار امام

 

۸-فروشگاه هاکوپیان بندرعباس

هرمزگان – بندرعباس میدان انقلاب، لابی هتل هرمز

 

۹- نخیل سنتر | Nakheel shoping center

هرمزگان – بندرعباس چهار راه نخل ناخدا، روبروی جهاد دانشگاهی

 

۱۰- بازار بین المللی مریم

هرمزگان – بندرعباس خیابان سنایی

 

۱۱- فروشگاه زنجیره ای تارا | Tara Department Store

هرمزگان – بندرعباس ابتدای خیابان داماهی، جنب آتش نشانی

 

۱۲- بازار ماهی

هرمزگان – بندرعباس بلوار صیادان

 

۱۳- بازار موبایل دریاى جنوب | Daryay-e Jonoub Mall

هرمزگان – بندرعباس خیابان امام موسی صدر

 

۱۴- مرکز خرید نیلی | Nili Shopping Mall

هرمزگان – بندرعباس آیت الله طالقانی

 

۱۵- مجتمع تجاری مسی سحر | Sahar Building

هرمزگان – بندرعباس بلوار شهدای مهراب

 

۱۶- مرکز خرید رویال ١ | Royal Shopping Mall

هرمزگان – بندرعباس بلوار امام

 

۱۷- بازار گچین بالا

هرمزگان – بندرعباس دهستان گچین

 

۱۸- بازار پارس | Pars Market

هرمزگان – بندرعباس بلوار امام

 

۱۹- نمایندگی ماکسیم بندرعباس | maxim

هرمزگان – بندرعباس هتل هرمز

 

۲۰- سوپر مارکت بزرگ ماد

هرمزگان – بندرعباس شهرک توحید، خیابان مهرگان، نبوت ۱۷

 

حمل و نقل بندرعباس:

فرودگاه بندرعباس

آدرس :  هرمزگان چهارراه پگاه

شماره تلفن:  ۰۷۶۳۳۶۱۱۰۲۰

 

راه آهن بندرعباس

آدرس : هرمزگانبندرعباس

 

پایانه مسافربری بندرعباس

آدرس : محله نخل ناخدا

 

زبان اهالی بندرعباس:

زبان اهالی بندرعباس بندری که یکی از گویش‌های زبان فارسی است که ویژگی‌های فارسی کهن را حفظ کرده‌است.

 http://blog.mrbilit.com/?p=1070


نویسنده: نیما ایمانی - ۱۳٩٠/٥/۳



 

میدان اصلی شهر کوچصفهان - این میدان در سالهای اخیر به دلایل نا معلومی تخریب گردیده است

 

کوچصفهان یکی از شهرهای استان گیلان در شمال ایران است.
این شهر با جمعیت 8,515 نفر (برآورد 1383خ.) در بخش کوچصفهان شهرستان رشت قرار دارد.
این شهر بین رشت و آستانه اشرفیه قرار دارد. در این شهر کشتی بین جوانان رواج بسیار زیادی دارد. بر اساس منابع تاریخی احداث این شهر به دوره ساسانی باز می‌گردد.از جمله بناهای تاریخی کوچصفهان می‌توان به مورغانه پرد» اشاره کرد که پلی است خشتی. همچنین چندین بقعه و امامزاده در کوچصفهان قرار دارد که مورد توجه مردم است.ازبهترین روستاهای کوچصفهان می‌توان به مامودان، گیلوا، چهلیکدان، چافوچاه، رانام برد.

این شهر در متون قدیمی تاریخی کوچسفان و کوچسفهان نیز نوشته شده‌است. برخی براین باورند که این شهر نام خود را از نام قوم کوچ گرفته‌است. کوچ‌ها همراه بلوچ‌ها در مناطق کوهستانی دو سوی سپیدرود زندگی می‌کردند و در گرماگرم حوادث تاریخی قرون اولیه اسلامی بلوچ‌ها این منطقه را ترک کرده و به سرزمین‌های جنوب شرقی ایران رفتند و کوچ‌ها از کوهستان رو به جلگه نهاده و در دو سوی سپیدرود ساکن شدند و ستگاه آنان دو نام کوچصفهان در کرانه غربی و کوچان در کرانه شرقی سپیدرود را به خود گرفتند. کوچان بعدها به آستانه اشرفیه تغییر نام داد ولی کوچصفهان که به معنی سپاهیان کوچ است نام خود را حفظ کرد. آنانی که این نام را برگرفته از نام اصفهان می‌دانند باید بدانند که این نام زمانی بر این آبادی نهاده شده که هنوز اصفهان حضور و نفوذی در گیلان نداشته‌است و این آبادی بسیار پیشتر از دوران صفویه به این نام معروف بوده‌است.

 

 

 

* کوچصفهان؛ یادگاری از دوره ساسانیان


کوچصفهان یکی از ولایات قدیمی گیلان به شمار می آید که به استناد کتاب نزهت القلوب» به فرمان اردشیر بابکان مؤسس سلسله ساسانیان بنا شده است. این شهر در گذشته دور به نام های بهمش، بهمنش، کوچ خان و کوچستان نامیده می شده است.

تاریخ کوچصفهان با توجه به این که حدود ۱۷۳۰ سال قدمت دارد متأثر از تاریخ گیلان است. با مطالعه تاریخ دوران ملوک الطوایفی گیلان، معلوم می شود که کوچصفهان موقعیت نظامی ویژه ای در گیلان بیه پس» داشته و از این جهت مورد حمله مغول قرار گرفته است.

الجایتو سلطان در یازدهم ذیحجه سال ۷۰۶ هجری قمری به این منطقه حمله کرد و خرابی زیادی به بار آورد، که این خرابی به موقعیت تجاری و اقتصادی کوچصفهان لطمه زد ولی پس از مدتی این شهر توانست اهمیت نظامی و تجاری خود را بازیابد و در سال ۸۸۱ هجری قمری مرکز سپاه گیلان بیه پس» شود.

در تقسیمات کشوری سال ۱۳۱۶ کوچصفهان بخشی از شهرستان رشت به شمار آمد. این شهر از شمال به بخش های لشت نشا، زیباکنار و خشکبیجار، از جنوب به دیلمان و سنگر، از شرق به سپیدرود و از غرب به بخش مرکزی رشت محدود است.

آب و هوای کوچصفهان مانند دیگر مناطق گیلان از نوع آب و هوای معتدل مدیترانه ای با رطوبت بیشتر است.نوع خاک کوچصفهان، خاک رسوبی جلگه ای است، خاک های جلگه ای معمولاً از شن های ساحلی یا از رسوبات رودخانه ها به وجود می آیند.

کوچصفهان در مسیر جاده کناره واقع است و راه رشت ـ رامسر از مرکز آن می گذرد.علاوه بر مرکز کوچصفهان بعضی از قرای تابع این بخش نیز با توجه به قرار گرفتن در مسیر جاده از موقعیت ارتباطی مناسبی برخوردارند.

راه شوسه کوچصفهان به لشت نشا، زیباکنار، خشکبیجار و کوچصفهان به سنگر از جاده رشت ـ رامسر منشعب می شود و مرکز کوچصفهان به صورت چهارراهی درآمده است که محل تلاقی راه های رشت، لاهیجان، لشت نشا، زیباکنار، خشکبیجار و سنگر است.


خاستگاه اوّلیه و نژاد طایفه ی گرگیچ

خاستگاه اوّلیه  و نژاد طایفه ی گرگیچ

 

متاسفانه  بنا به دلایلی بسیاری از بزرگان و معمّران طایفه معتقدند که گرگیج ها از نسل عرب هستند و بعضی خود را به حمزه ی سیّدالشهدا یا حمزه ی آذروک منتسب می کنند. به نظرنگارنده این مورد از موارد نادری است که تاکنون در اذهان با قوّت و شدّت باقی مانده است.

 

در این که  طایفه ی گرگیج  چه نوع نژادی دارد  مومی برای بحث و اطاله ی کلام نیست. در ادامه با ذکر مواردی به نژاد طایفه اشاره خواهیم کرد.

 

قبل از پرداختن به این موضوع باید به نژاد و خاستگاه قوم بلوچ پرداخت. طایفه ی گرگیج بدون شک یکی از طوایف بزرگ بلوچ است که نه تنها در ایران بلکه در اکثر کشورهای همسایه و کشورهای عربی جمعیت چشمگیری را به خود اختصاص داده است. پرداختن به مسئله ی فوق ، نژاد طایفه ی گرگیج را نیز مشخص خواهد کرد. زیرا این طایفه از بطن قوم بزرگ " بلوچ " به وجود آمده و همچنان است.

 

اگر به پیشینه ی تاریخی " بلوچ " نظری داشته باشیم متوجّه خواهیم شد که این قوم هزاران سال قبل به صورت منسجم و با همین نام " بلوچ " در ادوار مختلف تاریخ وجود داشته است.

 

از قدیمی ترین منابع معتبری که به وجود این قوم اشاره کرده است می توان به " شاهنامه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی " اشاره کرد. در این کتاب که سند افتخار و هویّت ملّی ایرانیان محسوب می شود، فردوسی در چندین جا از قوم بلوچ و ماجراهای آنان مطالبی بیان کرده است. ایشان در اکثر موارد با کلمات و اصلاحاتی که برای پهلوانان و جنگجویان بزرگ استفاده می شود جنگجویان بلوچ را مورد خطاب قرار داده است.

 

نخستین بار در ابیات زیر که مربوط به داستان لشکرکشی سیاوش -  پسرکیکاووس – برای نبرد با  افراسیاب تورانی است از قوم بلوچ یاد می شود. جنگ سیاوش با افراسیاب بی شک جنگی سخت و غیر قابل تحمّل است. اکثر فرماندهان و بزرگان دولتی معتقدند که "  که دارد پی و تاب افراسیاب " ولی با این حال سیاوش با گزینشی بسیار سخت ، جسورترین و شجاع ترین افراد را برای نبرد با پادشاه  و پهلوان تورانی انتخاب می کند:

 

گزین کرد زان نام آوران سوار    دلیران جنگی، ده و دو هزار

هم از پهلو پارس، کوچ و بلوچ       زگیلان جنگی و دشت سروچ

سپرور پیاده ده و دو هزار           گزین کرد شاه از در کارزار .

فردوسی در ادامه ی این داستان این گونه می سراید که سیاوش :

از ایران که هرآن کس که گو زاده یود       دلیر و خردمند و آزاده بود

بفرمود تا جمله بیرون شدند        زپهلوسوی دشت و هامون شدند

 

در این داستان فردوسی علاوه بر این که از قوم بلوچ به صراحت یاد می کند ، معتقد است همه ی جنگجویانی که برای جنگ با افراسیاب آماده شده اند، ایرانی و پهلوان زاده اند.

درداستان "نبرد کیخسرو با افراسیاب " نیز از قوم بلوچ یاد شده است .  در این داستان کیخسرو( پسر سیاوش ) برای گرفتن انتقام خون پدرش که به دستور افراسیاب در توران زمین کشته شده است به دنبال سربازان شجاع و دلاوری است که در میدان جنگ تاب جنگیدن داشته باشند و به دشمن پشت نکنند.

 

پس گُستهم[1] اشکش[2] تیز گوش            که با زور و دل بود و با مغز وهوش

یکی گرز دار از نژاد همای           به راهی که جُستیش بودی بپای

سپاهش ز گُردان کوچ و بلوچ         سگالیده جنگ و برآورده خوچ[3]

کسی در جهان پشت ایشان ندید          یک انگشت ایشان ندید

درفشی برآورده پیکر پلنگ               همی از درفشش ببارید جنگ .

نگه کرد کیخسرو از پشت پیل           بدید آن سپه را زده بر دو میل

پسند آمدش سخت و کرد آفرین          بدان بخت بیدار و فرّخ نگین

 

در این داستان نیز فردوسی همه ی جنگجویان را که قوم بلوچ نیز جزیی از آنان بوده اند ، ایرانی و ایرانی الاصل  می داند و در لا به لای اشعار آن سپاهیان را چنین معرّفی می نماید:

سپاهی زتخم فریدون جم »

 

مسلماً این قوم قرن ها قبل از جنگ های سیاوش و کیخسرو وجود داشته و در خاک ایران به عنوان یک ایرانی زندگی می کرده اند.

 

اشاره ی دیگر فردوسی به" بلوچ " در شرح سلطنت انوشیروان عادل در قرن ششم میلادی است. در همین داستان تعدادی از مشاوران و فرماندهان انوشیروان به وی یاد آوری می کنند که بلوچ قومی جنگجوست و باید با تدبیر با آنان رو به رو شد. آنان شکست اردشیر ساسانی ( 226 – 241 ) را در جنگ با بلوچ ها به وی یاد آور می شوند و به او هشدار می دهند تا با تدبیر بیشتری با این قوم روبه رو گردد.

 

دراین ماجرا اگر چه از قوم بلوچ به نیکی یاد نشده ولی در اثنای همین داستان است که بار دیگر فردوسی از زبان  پادشاه ایرانی بر ایرانی بودن بلوچ ها انگشت می گذارد:

 

به راه اندر آگاهی آمد به شاه       که گشت از بلوچی جهانی  تباه

ز بس کشتن و غارت و تاختن     زمین را به آب اندر انداختن .

دل شاه نوشیروان شد غمی         برآمیخت اندوه با خرّمی

به ایرانیان گفت : الانان و هند       شد از بیم شمشیر ما چون پرند

بسنده نباشیم با " شهر خویش "      همی شیر جوییم پیچان ز میش

بدو گفت گوینده کای شهریار        به پالیز گل نیست بی رنج خار

هم آن مرز تا بود با رنج بود     زبهر پراگندن گنج بود

زکار بلوچ، ارجمند تردشیر       بکوشید،با کاردانان پیر

نبُد سودمندی به افسون و رنگ     نه از بند و رنج و نه پیکار و جنگ

اگرچند بُد این سخن ناگزیر          بپوشید بر خویشتن اردشیر

زگفتار دهقان برآشفت شاه         به سوی بلوچ اندرآمد ز راه

 

    واژه ی شهر خویش » نشان دهنده ی این واقعیت است که محل ست بلوچ ها جزیی از خاک ایران بوده است. به همین علّت انوشیروان می گوید : ما که هندوستان و الانان را مسخّر کرده ایم چرا تاکنون از هموطنان بلوچمان غافل بوده ایم و فکری برای به اطاعت درآوردن آنان نکرده ایم »

 

 از لابه لای سطور و اشعار بالا به چند نکته می توان دست یافت :

        قدمت قوم بلوچ : بلوچ ها در داستان شاهنامه به صورت منسجم به عنوان یک قوم قابل اعتماد در جنگ ها معرّفی شده اند. این مطلب نشان دهنده ی این نکته است که شهرت جوانمردی و بزرگی یک قوم در یک دهه یا دو دهه به وجود نمی آید. سالیان زیادی طول خواهد کشید تا یک قوم یا ملّت به شهرتی عالمگیر دست پیداکند. این خود نشانه ی کوچکی از قدمت چندین هزار ساله ی بلوچ است.  

     ایرانی بودن قوم بلوچ : از آنجایی که ایرانی ها آریایی نژاد هستند و درهمین سند هویّت ملّی ایرانیان ( شاهنامه ) بارها از قوم بلوچ به عنوان یک ایرانی یاد شده است شکّی نیست که این قوم نژادی آریایی و ایرانی دارد.

   محل ست: اگر چه در این سطور محلّ ست دقیق بلوچ ها بیان نشده است ولی می توان گفت که جایگاه و خاستگاه اصلی بلوچ کشور پهناور ایران بوده و است.

     همان گونه که در ابتدا بیان شد طایفه ی گرگیج از بطن قوم بزرگ بلوچ متولّد شده  و در قرن ها و سال های بعد همانند طوایف دیگر به تیره ها و شاخه های متفاوتی تقسیم شده است. نوع تکلّم و اختلاف عقیدهو مذهب در این طایفه مسئله ای کاملا عادی و معمولی است و نمی تواند دلیلی برای به چالش کشیدن این طایفه ی بزرگ باشد.  هر گرگیجی در هر گوشه ای از جهان با هر نوع تکلّم و اختلاف دین و مذهب ، بلوچ بوده و به این بلوچ بودن افتخار می کند.

منابع :

شاهنامه ی فردوسی(چاپ مسکو) ، انتشارات اورامان ، ج سوّم، داستان سیاوش

همان منبع

شاهنامه ی فردوسی(چاپ مسکو) ، انتشارات اورامان ، ج  پنجم.، داستان جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب

 

 


[1]-  پهلوانی ایرانی

[2]- نام یک از پهلوانان ایرانی در زمان کیخسرو.  در این جا فرمانده قوم کوچ و بلوچ در جنگ کیخسرو با افراسیاب

[3]- تاج خروس . 2 - ترک ، کلاهخود.

 

 

ایرج شهرامی پور

 



رمضان در فرهنگ مردم هرمزگان

نویسندگان: علی سعیدی
منبع: حبل المتین سال اول تابستان 1391 ویژه نامه ماه رمضان»

چکیده

ماه مبارک رمضان دارای اهمیت و جایگاه ویژه ای است و بندگان خوب خدا با حلول این ماه، شور و اشتیاق در عبادت، تلاوت قرآن، دعا و استغفار، صدقه و اطعام بر جان و دلشان، جان تازه ای می بخشد. رمضان ماه خدا و بهار قرآن است. در این ماه، زمینه پالایش درون و اصلاح بیرون و بهره مندی از رحمت خداوند برای همگان فراهم می شود. این ماه به دلیل فضیلت منحصربه فردش نسبت به سایر ماه های سال، برای روزه داری انتخاب شده است. این مقاله به بررسی ماه رمضان و روزه داری در هرمزگان از منظر فرهنگی می پردازد در این راستا علاوه بر تعبیر و روایت ها به چند اصطلاح، زبان زد و ضرب المثل های ویژه این ماه نیز اشاراتی می شود.

برای دریافت کامل مقاله به لینک زیر مراجعه کنید


لینک: http://ensani.ir/fa/article/349345/رمضان-در-فرهنگ-مردم-هرمزگان

آتشِ خانه در فرهنگ عشایر و اقوام جنوب ایران

در ایران باستان، آتش از عناصر اصلی حیات بشر محسوب می‌شد که همواره مورد ستایش و احترام بود. در ایران پس از اسلام، به تبع تغییر تدریجی در دین، احترام و تقدس آتش رو به ‌نقصان نهاد. به‌رغم این، در برخی مناطق ایران، از جمله جنوب کشور، قداست و حرمت آتش در خانه‌های عموم، حراست و صیانت شد. افروختن آتش در روز و شب، آیین­ها و آداب خاص آن، سوگند به آتش و اجاق آن و نام‌گذاری فرزندان به اسم آذر، آتش، آتشین و آتشو از نمودهای این احترام و تقدس بود. به­علاوه، در نظام اجتماعی عشایر و ساخت سنتی بعضی اقوام، نام تش (= آتش) مبین واحدی از این نظام بود. یافته‌های این مقاله بیانگر آن است که آتش و قداست آن در تمام امور زندگی عشایر و اقوام جنوب جاری و ساری بود[m1] ه و شؤون متعدد و مختلفی از مسایل اجتماعی، اقتصادی، مذهبی و فرهنگی قوم را شامل می‌شده است.

برای دریافت کامل متن به لینک زیر مراجعه فرمایید



منبع: https://jis.ut.ac.ir/


زندگی نامه مردی کهربوده شد و هرگز برنگشت / دُرگوش جلالی/دُرمحمد جلالی

حدود 100 سال پیش کهاواخر حکومت قاجار بود، دولت مرکزی ایران در ناآرامترین و ناکارآمدترین روزهای خودرا سپری می کرد، بی ثباتی و ناامنی همه جا را فراگفته بود، بعضی از مناطق از حکومتمرکزی تبعیت نمی کردند.

در جنوب ایران هم وضعبهتر نبود، اشرار در سرتاسر جنوب و جنوب شرق بویژه بلوچستان، جنوب کرمان و هرمزگانجولان می دادند، قاچاق انسان در آن روزگار در جنوب بیشترین سود را به ارمغان داشت.

گروهی از اشرار که درکوههای بشاگرد پناه گرفته بودند مداوم مردان و ن را می ربودند و به بنادرانتقال می دادند و اقدام به فروش آنها می نمودند.

دریای مکران(عمان) هرمنطقه اش جایی برای این کار داشت، البته برخی انسان های ربوده شده را بندر کراچینیز می بردند. بیشتر جایی که بردگان از ایران را می خرید کشور عمان بود.

دُرگوش جلالی نیز یکیاز این افراد بود، دُرگوش جلالی فرزند حسن، نام پدربزرگش غلام بود، نام مادرشگوهر، یک برادر به اسم حسن داشت و دو خواهر به نام های خانی (معصومه) وآمنه.

آنها در روستایی به نامسندی که در گردنه یک کوه بلند در منطقه ی به اصطلاح کوه کَشک آن سوی رودخانه بزرگرودان زندگی می کردند.

یک صبح دل انگیز اوبه همراه برادر بزرگترش حسن برای ماهیگیری در رودخانه از خانه بیرون می روند.

ظاهرا یک گروه ازاشرار متوجه این دو نوجوان می شود( برادرش حسن نوجوان و دُرگوش کودکی بیش نبود)ظاهرا حسن می خواست به برادرش ماهیگیری بیاموزد ولی هرگز فکرش را نمی کرد که شایدماهیگیری در روخانه هیچ وقت بکار برادرش نیاید. اشرار به سمت آنها حرکت کردند وآنها را دستگیر نمودند.

در بین راه برادرشحسن که چشمانش قرمز شده بود، شاید بخاطر شناکردن در رودخانه، خود را به کم بیناییمی زند و اشرار که متوجه می شوند او چشمان سالمی ندارد و بکار آنها نمی آید در بینراه او را رها کردند، دیگر هیچ کس از درگوش خبری نیاورد.

خانواده او هر چه ازاو سراغی گرفتند فایده نداشت و هیچ کس نمی دانست او دچار چه سرنوشتی شده است.

حدود سی سال پیش کهظاهرا زنی از منطقه رودان روستای خیرآباد که احتمالاهمزمان با دُرگوش ربود شدهبوده و به کشور عمان فرستاده شده بود به ایران بر می گردد و به طایفه خود سر میزند، ظاهرا آن زن در کشور عمان ازدواج کرده بود و صاحب چند فرزند شده بود او که درسن جوانی یده شده بود از ایل و تبار خود آگاهی داشت اما درگوش در سن کودکی بود وهیچ

بعد از مطلع شدنخانواده دُرگوش به عیادت آن زن می آیند و سراغ دُرگوش را از او می گیرند، با توجهبه آدرسی که خانواده اش به او می دهند او خبر از زنده بودن فردی با این مشخصات رابه آنها می دهد،

او می گوید که دُرگوشدیگر مسن شده است، اسم او در کشور عمار دُرمحمد است تا هنوز ازدواج نکرده و تمکنمالی هم دارد، یعنی انسان بزرگی در کشور عمان شده است. دُرگوش(درمحمد) دقیقا نمیداند که دقیقا از کدام استان و شهر ایران ربوده شده است و فقط اسم روستای سِندی واعضاء خانواده خود را می داند به همین دلیل هیچ وقت نتوانست به ایران برگردد.(سندیروستای کوچکی بوده که بدلیل صعب العبور بودن سال هاست که خالی از سکنه می باشد)

آن زن پس از مدتکوتاهی به کشور عمان بر می گردد و قرار بر این می شود که به درگوش خبر دهد و آدرسو یا تلفنی از او را به خانواده اش بگیرد و یا از خود دُرگوش(دُرمحمد) بخواهد کهبا آنها ارتباط برقرار کند.

مدتی گذشت و از آن زنخبری نشد، شاید او فراموش کرده وعده ای که داده بود را باید انجام دهد، پس از مدتیخبر رسید که آن زن فوت شده است و اندک امیدها از بین رفت و دُرگوش برای همیشه درکشور غریب گمنام ماند.

سرنوشت دُرگوش(دُرمحمد)سرنوشت دهها و صدها انسان دیگری است که طعمه طمع اشرار و ناکارآمدی مسئولین وقت شدند.

هنوز بردارزاده هایاو امیدوارند خبری از او برسد ولو اینکه او از دنیا رفته باشد.

نویسنده: م-ج

انتهای پیام/

 




یکی از سوغاتهای مشهور و کمیاب هرمزگان چاقوی بشاگردی است .

ﭼﺎﻗﻮ ﺳﺎﺯﯼ ﺷﻐﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﭘﺮ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﺸﺎﮔﺮﺩ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺗﻼﺵ ﻭﻫﻤﺖ ﻣﺴﻮﻟﯿﻦ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻃﻠﺒﺪ .
ﺍﯾﻦ ﺷﻐﻞ ﭘﺮﺩﺭﺁﻣﺪ ﻭﮐﻢ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺟﻮﯾﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺷﺎﻏﻞ ﮐﻨﺪ .

ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﻠﻂ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﻪ ﻭﻫﻨﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺗﻌﺪﺍد ﻣﺤﺪﻭﺩﯼ ﺍﺯ ﺑﺸﺎﮔﺮﺩﯼ ﺑﺎﺷﺪ . ﺑﻪ ﺟﺮﺍﺋﺖ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﭼﺎقو ﺳﺎﺯﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﻮﻏﺎﺗﻬﺎﯼ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﻭ ﮐﻤﯿﺎﺏ ﻫﺮﻣﺰﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ .

 ﺩﺍﺩﮎ ﭘﯿﺮﻣﺮﺍﺩﯼ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ ﻭ ﭼﺎﻗﻮ ﺳﺎﺯ ﺑﺸﺎﮔﺮﺩﯼ ﮔﻔﺖ : ﺣﺮﻓﻪ ﺍﯼ ﺁﻫﻨﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﺟﺪﺍﺩ ﻣﺎﻥ ﻧﺴﻞ ﺑﻪ ﻧﺴﻞ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻭ ﺍﯾﻦ ﺷﻐﻞ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺍﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺍﺭﺙ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﻭﺭﺍﻩ ﭘﺪﺭﺍﻧﻤﺎﻥ ﻭﺍﺟﺪﺍﺩ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ .

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩﺍﯼ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺍﯾﻦ ﭼﺎﻗﻮ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﮔﺎﻩ ﮐﭙﺮﯼ ﺑﺸﺎﮔﺮﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻫﯿﭻ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺑﺮﻗﯽ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﭼﺎﻗﻮﯼ ﺑﺸﺎﮔﺮﺩﯼ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﭼﮑﺶ ﻭ ﯾﮏ ﮐﻮﺭﻩ ﭘﻮﺳﺘﯽ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .
 ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺍﺩﯼ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ : ﺳﺎﺧﺖ ﯾﮏ ﭼﺎﻗﻮﯼ ﻣﺮﻏﻮﺏ ﻓﻮﻻﺩﯼ ﺑﺸﺎﮔﺮﺩﯼ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻃﻮﻝ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﻏﻼﻑ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺁﻥ ﺍﺯ ﭼﻮﺏ ﺟﮓ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﻮﺏ ﮔﺮﺩﻭ ﺍﺳﺖ

بقیه در ادامه مطلب

ﻭﯼ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﭼﺎﻗﻮ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎﺭﺱ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﭘﯿﺮﻣﺮﺍﺩﯼ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ ﭼﺎﻗﻮ ﺳﺎﺯ ﺑﺸﺎﮔﺮﺩﯼ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩ : ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﺸﺎﮔﺮﺩ ﺣﺪﻭﺩ 20 ﺗﺎ 25 ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ ﺍﻣﺮﻭﻣﻌﺎﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺍﺩﯼ ﭼﺎﻗﻮ ، ﺩﺍﺱ ﻭﺳﻮﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺛﺎﺭﯼ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻫﻨﮕﺮﯼ ﻫﺎﯼ ﺳﻨﺘﯽ ﺑﺸﺎﮔﺮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .
ﻭﯼ قیمت٧ ﺳﺎﺧﺖ ﻫﺮ ﭼﺎﻗﻮ ﺭﺍ 50 ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ،ﺩﺍﺱ 15 ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻭﺳﻮﻫﺎﻥ 10 ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭﺍﻓﺰﻭﺩ : ﺍﯾﻦ ﭼﺎﻗﻮ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺎﯼ ﻣﺤﻠﯽ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎﺭﺱ ﺳﺎﮐﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺍﯾﻦ ﭼﺎﻗﻮ ﻭ ﺩﺍﺱ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺳﻮﻏﺎﺕ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ

ﻭﯼ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﺴﻮﻟﯿﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺑﻬﺎ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﻪ ﻭ ﺍﺧﺘﺼﺎﺹ ﻭﺍﻡ ﺑﻪ ﺷﺎﻏﻠﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﻪ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﺪ

این چاقو در کارگاه کپری بشاگرد بدون استفاده از هیچ وسیله برقی ساخته می شود .

چاقوی بشاگردی فقط با استفاده از چند چکش و یک کوره پوستی ساخته می شود .

ساخت یک چاقوی مرغوب فولادی بشاگردی سه روز طول می کشد .

غلاف زیبای آن از چوب جگ است که شبیه چوب گردو است و معمولا با نقره به شکل بسیلر هنرمندانه ای تزیین می گردد .

استاد پیر مرادی هنرمند چاقو ساز بشاگردی می گوید این حرفه را از پدر خود آموخته است .

هر چاقوی بشاگردی بین 40 تا 50 هزار تومان به فروش می رسد .

این چاقو در کشورهای حاشیه خلیج فارس طرفداران بسیار دارد و بیشتر جنبه تزیینی دارد .

 
منابع طلوع بشاگرد
          باشگاه خبرنگاران جوان
  • ۹۵/۰۹/۲۵
  • علــی زارعــی

http://chookhoni.blog.ir/post/10


چوخون

روستای" چوخون "واقع در 100کیلومتری شهر "جاسک" از سمت جنوب غربی و 50کیلومتری شهر سردشت(مرکز شهرستان) از سمت شمال ، یکی از روستاهای بخش مرکزی شهرستان بشاگرد است که با تعداد 255 خانوار و 869 نفرجمعیت یکی از پرجمعیت ترین روستاهای بشاگرد است.
تلفظ نام این روستا به صورت چـوخُـن است و به صورت چوخون نوشته میشود.

اهالی این روستا از طبقه ی دهقانان بشاگردند که در لهجه ی محلی بلوچکاره» نامیده می شوند 

تمامی ساکنین این روستا مثل سایر روستاهای بشاگرد مسلمان و پیرو مذهب شیعه هستند.
و در قدیم اغلب به شغل کشاورزی ودامداری مشغول بودند که به دلیل کمبود منابع آب،زمین کشاورزی ونبود چراگاه مناسب کشاورزی ودامداری در این منطقه رونق چندانی نداشت ومردم روستا جهت امرار معاش بامشکل مواجه بودند و در حال حاضر به هیچ وجه مردم روستا از دامپروری و یا کشاورزی کسب درآمد نمیکنند و تنها برای معیشت و زندگی خود مقداری دام با چند متر زمین کشاورزی یا باغچه دارند. 

امروزه با پیشرفت علم و محرومیت زدایی از روستا تعداد اندکی از جوانان با ادامه تحصیل خود به سر کار میروند و در ادارات شهرستان مشغول به کار میشوند ولی به دلیل نرخ بالای بیکاری در کشور و استان هرمزگان به ویژه شهرستان بشاگرد جوانان با فکر اینکه به دلیل نرخ شدید بیکاری با درس خواندن به جایی نمیرسند ،با رسیدن به مقطع دبیرستان درس را رها کرده و برای کار و شغل آزاد مهاجرت شغلی میکنند به طوری که بیشتر جوانان برای کار به شهرستانهای دیگر استان مانند جاسک،میناب و بندرعباس و حتی دیگر استانها به ویژه قم می روند 

ادامه مطلب فراموش نشه

این قضیه فقط درباره این روستا و پسران صدق نمیکند در تمام روستاهای بشاگرد همواره با ترک تحصیل دانش آموزان روبرو هستیم، حتی دختران روستاهای بشاگرد هم چون امیدی به سرکار رفتن ندارند و همچنین باید مسافت طولانی برای درس به جاهای دیگر بروند،بیشترشان با توصیه دیگران و خانواده شان ترک تحصیل میکنند و این باعث میشود در سنین پایین و اوایل دوره دبیرستان ازدواج کنند. 

ساکنان این روستا با گویش میشکالی» یا همان  " مُلکی گالی " تکلم می کنند که با تمامی لهجه ها وگویش های محلی استان و شهرستان تمایز خاصی دارد که لهجه و گویش اصلی شهرستان بشاگرد است . 

این روستا در جنوب شهرستان بشاگرد ودر مجاورت روستاهای بلبل آباد ،کشمیگی ،وی و زهبدی و پرانگی قرار دارد. 

وجه تسمیه و علت نامگذاری روستای مذکور برگرفته از تپه کوچک ومخروطی شکلیست واقع در دامنه کوه پاکوه بشاگرد که بنا بر اظهارات قدیمی های روستا به دلیل رنگ متمایل به قرمز و شباهت آن به تپه ای از خون چوخوند»نامیده شده است وبه مرور زمان و برای سهولت به چوخون» تغییر اسم داده است. البته علیرغم درج نام چوخون در تقسیمات کشوری برای این روستا اغلب بومیان منطقه نام این روستا را چوخوند» با تلفظ "چوخُند"تلفظ می کنند. 

مردم این روستا در گذشته های نه چندان دور به دلیل پرداختن به شغل دامداری و کشاورزی در گوشه وکنار روستا هر جا که چراگاه خوبی برای دام های خویش وقطعه زمین و چشمه آبی برای کشاورزی می یافتند ساکن می شدند وبا تغییر فصول و تغییر شرایط آب و هوایی از جایی به جای دیگر در همان حوالی کوچ می کردند. این نوع زندگی همچنان ادامه داشت تا این که درسال 1362با رایزنی و تشویق مسئولین وقت بشاگرد در خصوص اسکان قبایل مختلف در مکانی واحد به منظور تسهیل در ارائه ی خدمات دولتی به مردم ،بزرگان و سران قبایل روستا پس از م با همدیگر به این نتیجه رسیدند که تمامی قبایل در مکانی به نام آبمیگی» ساکن شوند . 
در بدو ورود مردم به این روستا تمامی خانه های مسی از جنس کپر ساخته شد و اولین بنای سنگی که در این روستا بنا شد حسینیه روستاست که نشان از عشق وعلاقه مردم روستا به امام حسین (ع) است.

اولین فعالیت آموزشی در این روستا مکتب قرانی بود که توسط یکی از ملاهای محلی اداره می شد و تعدادی از جوانان و نوجوانان روستا در آن به یادگیری قرآن و سواد آموختن اولیه مشغول بودند. با دایرشدن مدرسه توسط خیر روستا" مرحوم حاجی گنجی دلمرادی "در سال 63و جذب دانش آموزان در مدرسه مکتب جای خود را به مدرسه داد . 

اکنون که 33 سال از تاریخ استقرار اولین مدرسه در این روستا می گذرد به دلیل بی توجهی و همچنین توزیع ناعادلانه امکانات آموزشی در بشاگرد این روستا علیرغم آمار بالای دانش آموزان در مقطع تحصیلی مختلف از مدرسه راهنمایی دخترانه وپسرانه ی مستقل ودبیرستان محروم بوده ودانش آموزان پس از اتمام دوره ی ابتدایی و راهنمایی باید به یکی از مراکز آموزشی در سایر روستاهای بشاگرد یاشهرستان جاسک سفر نمایند که همین مسئله به ترک تحصیل برخی از دانش آموزان انجامیده است . 

بهره مندی از جاده روستایی آسفالت،دکل همراه اول و صداوسیما و نورتل، لوله کشی آب ،برق ،فضای سبز و پارک ،مسجد،حسینیه، خانه بهداشت ،کانون فرهنگی ،خانه عالم، ساختمان مهدکودک ،ساختمان دهیاری ،غسالخانه ،(سالن ورزشی و زمین چمن ورزشی در حال ساخت)و مدارس ابتدایی وراهنمایی که به صورت مختلط اداره می شوند از برکات پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی می باشد که البته این برکات باید زودتر به مردم عزیز روستا میرسید چون که بیشتر امکانات که عرض کردم ۵و۶ سال است که روستا از آب برخورد شده است. 
مثلا برق و آب لوله کشی کمتر از ۲ دهه است که روستا از آن برخوردار شده است و تنها مدرسه و حسینیه (قدیمی)، که توسط خیرین خود روستا ساخته شدند،است که بیش از ۳دهه از عمرشان می گذرد و در زمان ساختشان هنوز برق و آب لوله کشی نبوده است. 

البته باتوجه به جمعیت بالای روستا و مرکزیت جغرافیایی حدود ده روستای کوچک وبزرگ و وجود پتانسیل های خوب در زمینه های گوناگون توجه بیشتر مسئولین استان وشهرستان را می طلبد.
  • ۹۵/۰۹/۲۶
  • علــی زارعــی

منبع: http://chookhoni.blog.ir/post/14


با این که خودم تمام ۱۸سال زندگیم در بشاگرد ساکن بودم اما تا به حال فکرش را هم نکرده بودم که بشاگرد چند سال تمدن دارد؟؟
مردم بشاگرد از چند سال پیش در میان این کوه های سر به فلک کشیده و دشتهای خشک ساکن شده اند؟؟
تا این که چند روز پیش در صفحات مجازی به عکسهایی با عنوان تاریخ و تمدن چندین هزارساله ی بشاگرد برخوردم که هنوز نمیدانم که واقعیت دارند یا نه؟؟؟
عکسهایی از ظروف سفالی منقوش پیدا شده در بشاگرد متعلق به سه هزار سال پیش از میلاد در موزه ی بزرگ مردم شناسی خلیج فارس

تاریخ بشاگرد

تاریخ بشاگرد

تاریخ بشاگرد

تاربخ بشاگرد

منبع: http://chookhoni.blog.ir/post/104

اسامی بیشتر روستاهای بشاگرد به دلیل شرایط محیطی خاصی که دارند انتخاب شده که به چند تا از آنها میپردازیم البته تحقیقی صورت نگرفته و این دلایل فرضی هستند و شاید دلایل دیگری وجود داشته باشد

روستای فـِـراهـٌک
این روستا کاملا محصور در کوهستان است و احتمالا به دلیل وسیع و عریض بودن این روستا است که اسم آن را فراهک گذاشتند، در زبان بشاگردی به معنای گشاد،عریض و پهناور است
ولی از آنجا که پسوند " ک " در انتهای این کلمه آمده است و در زبان فارسی پسوند ک به کلمه معنای کوچکی میدهد شاید قضیه کاملا برعکس باشد و فراهک به معنای دیگری باشد
ولی احتمالا فراهک معنای نسبتا وسیع و پهناور میدهد.

روستای ذٍهبَدی
راستش ما نفهمیدیم آخرش این روستا ذهبدی نوشته میشه یا زهبدی، به هر حال ما کاری به نحوه نوشتنش نداریم چون تأثیری توی معنای اون نمیده
راستش اونطور که من شنیدم مردم این روستا در ابتدا مانند بقیه روستاها اطراف یک چشمه جمع شدند، بعد این چشمه احتمالا محل زندگی اجنه بوده و این اجنه مردم را اذیت میکردند و زندگیشان را تحت شعاع قرار داده بودند به خاطر همین مردم مجبور شدند کمی از آن چشمه فاصله بگیرند تا الان که در محلی دورتر از آن چشمه زندگی میکنند.
خوب حالا حتما میگید این ماجرا چه ربطی داره به ذهبدی
خب جونم واستون بگه که توی زبان بشاگردی ذه یا زه به معنای جوشیدن است و بدی هم که واضح است و منظور از ذهبدی یا زهبدی این است جوشیدن بدی از همان چشمه است
نمیدونم منظورم رو گرفتید یا نه. به هرحال چیزیه که من شنیدم

روستای بٍن گَرٍخ
در ابتدا بگم در زبان بشاگردی بٍن به معنای پایین و گًرٍخ یک نوع کوه یا تپه است(کوهی که شیب زیاد دارد و . نمیدونم دیگه والا)
خب حالا دیگه فکر کنم فهمیدید چرا میگن بٍن گَرِخ
خب میگم شاید نفمیدید
بن گرخ روستاییه که در پای یک کوه یا همون گَرٍخ تشکیل شده


روستای کَشمٍیگی
بازم بگم که کـَـش در زبان بشاگردی به یک زمین یا دشت هموار میگن و مـٍـیگی هم اسم یک مَرده
مردم این روستا در محل و زمینی که متعلق به شخصی به نام مٍیگی بوده جمع شدند و تشکیل روستا دادند.


روستای دَرجَگ
در اصل دَرجَخــــه و درجَک هم بهش میگن
در زبان بشاگردی دَر به معنای رودخانه است و جَخ هم یک نوع درخته که در این مناطق رشد میکنه
از آنجا که در رودخانه ی که مردم در کنارش تجمع داشتند پر از این درخت بوده( البته الآن فکر کنم خبری نیست) میگفتند دَرجَخ
پس دَرجَخ یعنی رودخانه ای که درخت جَخ داره


روستای وٍی
خدا وکیلی نمیدونم بر چه اساسی وِی نامگذاری شده
اگه کسی میدونه لطفا اطلاع رسانی کنه

منبع: http://chookhoni.blog.ir/post/87

بعضی آواها و صداهای حروف در کلمات بشکردی هستند که در زبان فارسی وجود ندارند
مانند: حرف و در کلمه ی خوخ 'به معنای خواهر' چنین تلفظی دارد.
این صدا در واقع صدایی بین صداهای حروف اُ و او است و بیشتر به سمت او متمایل است و بهتر است کسانی که بشکردی نیستند و آشنا نیستند با این صدا ، آن را همان او تلفظ کنند.

در این پست با اعضای خانواده و فامیل در زبان یا همان گویش بَشکَردی یا همان بشاگردی آشنا میشویم.
البته این کلمات مربوط به زبان بشکردی مُلکی گالی هستند که زبان اصلی و بیشتر مردم بشاگرد است
برای آشنایی بیشتر با زبانهای بشکردی کلیک کنید.


به ادامه مطلب مراجعه کنید

پدر : بَپ
مادر : موت  "حرف و تلفظ او دارد مثل مورض١
زن،همسر مرد: زِن
شوهر : شو  "حرف و تلفظ او دارد"
مرد : بامَرد ، موشین  "حرف و  در موشین تلفظی بین اُ و او دارد ولی بیشتر متمایل به او"
خواهر : خوخ  "حرف و تلفظی بین اُ و او دارد ولی بیشتر متمایل به او"
برادر : بُروت  "حرف و تلفظی بین اُ و او دارد ولی بیشتر متمایل به او"
پسر : چُک
دختر : دِک
نوه : نویک 
"حرف و تلفظ اُ و حرف ی هم تلفظ ی"
نتیجه : نَرُیک
مادربزرگ : کاکو 
"حرف و تلفظی بین اُ و او دارد ولی بیشتر متمایل به او"
پدربزرگ : بایی
خاله،عمه : داتو  
"حرف و تلفظی بین اُ و او دارد ولی بیشتر متمایل به او"
عمو : باچی
دایی : خالو 
"حرف و تلفظی بین اُ و او دارد ولی بیشتر متمایل به او"
پسر خاله ، پسر عمه : چُک داتو
دختر خاله: دِک داتو
پسر دایی : چُک خالو
پسر عمو : چُک باچی
  زن دایی : زِن خالو
زن عمو : زِن باچی
خواهر زاده :خواهَزار ، خُهَزار
برادر زاده : بِرازار
نوه ی عمو : باچی زار زاده

البته شاید شکل املایی کلمات درست نباشد چون بنده با توجه به تلفظ آنها را نوشتم و در شکل املایی آنها در بین  افراد مختلف اختلاف نظر وجود دارد ولی تلفظ آنها به همین صورت است.


با توجه به این کلمات، کلمات دیگر هم میتوانید بسازید
مثلا دختر خاله که بدونی چی میشه، وقتی بدونی عمو هم چی میشه خُب راحت دختر عمو هم میدونی چی میشه.
بقیه هم به همین صورت


موفـــــق باشیـــــد

منبع: http://chookhoni.blog.ir/post/66

دهان: دَه

چشم: چِهم

گوش: گُش

ابرو: بور

دست : دا

پا : پو  "حرف و صدایی بین صدای حرف او و اُ دارد ولی بیشتر متمایل به او"

زبان: زون

ناف : نُهک

انگشت: کِلِنچ

ناخن: پِنچ

دندان:دوتون  "هر دو حرف و تلفظ او دارند"

مو: پِت

شکم: بَس

گردن: گردِن

لب: لوس   "حرف و صدایی بین صدای حرف او و اُ دارد ولی بیشتر متمایل به او"

لُپ: گُزُپ

آرنج: چَنگوک   "حرف و صدایی بین صدای حرف او و اُ دارد ولی بیشتر متمایل به او"

زانو: د   "حرف و صدایی بین صدای حرف او و اُ دارد ولی بیشتر متمایل به او"

صورت: رو

بینی: دماغ


منبع": http://chookhoni.blog.ir/post/67


 ﻣﺮﺍﺳﻢ کُردی چهاردَهی " کُردی چاردَهی"یکی از قدیمی ترین رسوم موجود در روستای چوخون و بیشتر روستاهای بشاگرد میباشد.

همچنین این مراسم در دیگر شهرستانهای استان هرمزگان مانند بندر لنگه و قشم با نام چهاردهمی» شناخته و برگزار میشود که اندکی در نحوه برگزاری آن با روستاهای بشاگرد متفاوت است.

این مراسم ﺷﺐ ﭼﻬﺎﺭﺩﻫﻢ ﻣﺎﻩ صفر ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﻃﺒﻖ ﺁﻥ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ بزرگان و یا سالمندان یا به قول معروف ریش سفیدان ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸوﻧﺪ.

البته ناگفته نماند به علت استقبال زیاد از این مراسم مردم هر قسمت از روستا به خانه ای مشخص میروند که بیشتر خویشاوندان به خانه ی بزرگ فامیل میروند و ممکن است در روستا در چندین خانه این مراسم به طور همزمان تا پاسی از شب برگزار شود‌.

نحوه ی برگزاری این مراسم به این طریق است که سطل یا کاسه ای بزرگ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺁﺏ کرده ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺮﮒ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﺩﺭخت ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﺎﺭ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻣﯿﺮیزند.

طبق رسوم این برگها را باید قبل از این که ماه در آسمان ظاهر شود جمع کرد و تا فرا رسیدن شب در جایی قرار داد که نور ماه به طور مستقیم به آنها نتابد ، یک یا دو نفر را به عنوان ﻋﺮﻭﺱ انتخاب میکنند ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻃﻮﻝ ﺷﺐ و هنگامی که مراسم برگزار میشود ﻧﺒﺎﯾﺪ از زیر پتو ﺑﻪ افراد حاضر در مراسم ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﺪ و یا پتو را از روی سطل حاوی برگها و انگشتر ها کنار بزنند چون طبق گفته قدیمیها با این کار ممکن است نور ماه به آنها بتابد و اگر چنین شود مراسم اشکال دارد


بقیه متن در ادامه مطلب

عروس با سطل پر از برگهای چهارده درخت بی خار زیر پتو یا ملحفه ای میرود و ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ که طبق رسم بهتر است نقره باشند را ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ و ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﯿﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻋﺮﻭﺱ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﺳﻄﻞ بیندازد که ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺖ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺷﺎﻣﻞ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ، ﺗﺤﺼﯿﻞ ،ﺑﺎﺭﺍﻥ، مسافرت، زندگی و مرگ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻣﺸﮑﻼﺕ و موضوعات ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺮﻭﺱ ﺩﺍﺩﻧﺪ عروس انگشترها را قاطی  آب و برگها کرده و خوب هم میزند، ﻣﻼ ﯾﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺷﺨﺎﺹ قدیمی یا فردی باسواد ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺷﻌﺮ ﮐﺮﺩﯼ از حفظ یا از کتاب مخصوص ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﻌﺮ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ معنی ﺧﻮﺏ داشته ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﺑﺪ ، ﻭ ﻋﺮﻭﺱ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺯﺩﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﻫﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ و این انگشتر را یکی بلند نگه میدارد تا همه ببینند و صاحب آن پیدا شود، ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ میاید آن ﺷﻌﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻃﻼﻕ ﻣﯿﮕﺮﺩﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﯿﺘﺶ (که به دلخواه است ) مُلّا ﻫﺎﯼ ﺟﻤﻊ ﺑﻪ ﺗﺠﺰﯾﻪ ﻭ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺁﻥ ﻣﯿﭙﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ (نیت) ﺑﻪ ﺳﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻮﻓﻖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﯾﺎ ﺧﯿﺮ

پس از اینکه عروس اعلام کرد که دیگر انگشتری باقی نمانده اگر افرادی هنوز نیت دارند و یا به جای فرد دیگری که حضور ندارد میخواهند این کار را انجام دهند دوباره انگشترهای آن افراد جمع شده و درون سطل ریخته میشود تا از نو مراسم تکرار شود.


ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺎﺷﯿﺪ

منبع: http://chookhoni.blog.ir/post/79

ﺁﻭﺍﺩﯼ ﺍَ ﯾﺎﭘﻪ ‏( ﺁﺑﺎﺩﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ ‏) ‏( ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ " ﻣﻦ ﺍﻟﻤﺎﺀ ﮐﻞ ﺷﺊ ﺣﯽ ‏)

ﺍﯾﺴﻠﯿﺢ ﺑﯿﺖ ‏( ﺁﺏ ﺍﺯ ﺁﺳﯿﺎﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ ‏) :ﺳﺮﻭﺻﺪﺍﻫﺎ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ

ﯾﺎﭖ ﺍَ ﺑﻨﯿﮏ ﮔِﻠﻮﮐﻪ ‏( ﺁﺏ ﺍﺯ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﺧﺮﺍﺑﻪ ‏): ﻋﯿﺐ ﺩﺭ ﺍﺻﻞ ﻭ ﺍﺳﺎﺱ ﮐﺎﺭ ﺍﺳﺖ

ﺩَﻫِﻪ ﯾﺎﭖِ ﺯَﺕ ‏( ﺩﻫﻨﺶ ﺁﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ ‏) :ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻃﺎﻟﺐ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻮﺩﻥ

ﯾﺎﭖ ﮐُﻤْﭻُ ﺳﺮﺩِﺭِ ﺭﯾﺖ ‏( ﺁﺏ ﺳﺮﺩﯼ ﺑﺮ ﺁﺗﺶ ﺩﻟﺶ ﺭﯾﺨﺖ ‏) : ﻏﻤﯽ ﺭﺍ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﺩﺍﺩﻥ


منبع: http://chookhoni.blog.ir/post/58

گیلان خواستگاه کوچ و بلوچ

 پهرهوبلاگ فرهنگی هنری وادبی بلوچستان :گیلان خواستگاه کوچ و بلوچ: بلوچ ها و کوچ ها چگونه در کوهستان های کرمان پدیدار شدند؟ در فتوح البلدان بلاذری و تاریخ طبری که در سده های دوم و سوم نگاشته شده اند به هنگام نگاشتن رویدادهای کرمان یادی از کوچ و بلوچ ها نمی رود. پس بی گمان آنان در آن زمان در کرمان نمی زیسته اند. کجا بوده اند؟ برخی در این تلاشند که آنان را باشندة شمال خاوری ایران در مرز شمالی خراسان بدانند و می گویند که آنان در برابر تازش هیاطله از سرزمین و زیستگاه خود گریخته و رو به جنوب نهاده اند و با تازش مغولان و تیمور به بلوچستان امروز آمده اند، که نمی تواند راستینه ای در تاریخ باشد. بی گمان راه کوچ آنان از شمال باختری ایران به جنوب خاوری بوده است.

تاریخنگار بلوچ جعفری می نویسد که بلوچ ها از دو راه راهی جنوب خاوری شده اند یکی راهی که از حلب در سوریه می آمد و دیگر راهی از کوهستان البرز. سخن من بر سر راه دوم است. پژوهشگران بسیاری بلوچ را از باشندگان سرزمینی در جنوب باختری دریای خزر دانسته اند. دیمتری الکساندروف تاریخنگار روس می نویسد کوچ ها در دو سوی سپیدرود در گیلان می زیستند و بلوچ در کوهستان و درکنارشان میان بلندی های البرز باختری و بلندی های جنوبی کوه های تالش. تاریخنگار آذربایجانی مدداف نوشته است تالش ها در جنوب سرزمینشان همسایگانی داشتند که بعدها نام بلوچ بر خود گرفتند وی به گونه ای بر آن است که بگوید بلوچ ها نیز شاخه ای از کادوس ها، باشندگان کوه های گیلان در دوسوی سپیدرود و کوه های تالش که گالش ها و تالش های امروز بازماندگان آنانند، بوده اند. هنوز در میان تالش ها ضرب المثلی هست که می گوید بلوچ مرز نمی شناسد» و شاید این از آن رو باشد که به گاه همسایگیشان بارها مورد تازش بلوچ ها بوده اند. ضرب المثل دیگری میان تالش هاست بدین گونه که آرام آواز نخوان بلوچی بخوان » یعنی بلوچ با آوای بلند آواز می خواند. هیچ نشانی بر زیستن بلوچ ها در هزار سال پسین در کوهستان های باختر سپیدرود در مرز میان استان های گیلان و زنجان و آذربایجان خاوری نیست و بی گمان این ضرب المثل ها نشانی بر همسایگی آنان در روزگاران بسیار دور دارد. گر کوچ را بدانگونه که امروز در گیلکی کوچک معنی دارد کوچک بپنداریم در برابر آن بلوچ در زبان مردم کوه نشین گیلان معنی تنومندی دارد مانند بلوچه گو » که به معنی گاو تنومند است و براین پایه می توان پنداشت که بلوچ های باشندة آن زمان گیلان تنمومند بوده اند و کوچ ریز اندام. ضرب المثلی در گیلکی هست بدین گونه که بلوچ دونه او جور جورون چه خبره » یعنی بلوچ می داند که آن بالا بالاها چه خبر است که نشان بر بلندی اندام یا برکوه نشینی بلوچ دارد و ضرب المثل بلوچی سپر نِخّی » یعنی لوچ سپر نمی خواهد که شاید نشان بر پردلی بلوچ در جنگ داشته باشد. هنوز در میان بلوچ ها برای نام بردن از گروه های گوناگون مردم پسوند زای » به کار می رود که همسان واژة زّی » گیلکی به معنی فرزند و زاده است و زای بلوچی نیز همین معنی را دارد. افتخارات بلوچستان برای ایران: کوروش کبیر، بنیانگذار امپراطوری هخامنشی در ایران آنها را تشویق کرد تا در ایالات شمالی ایران در نواحی همجوار دریای سیاه یعنی در کردستان ، ارمنستان و گیلان ساکن شوند، بلوچ ها مدت یک هزار سال در این مناطق کوهستانی اقامت داشتند ، دست به سلاح بردند و به عنوان نخبگان سپاه امپراطوری های هخامنشی و ساسانی خدمت کردند. به نوشته محمد سردار خان در عهد هخامنشیان ، کیانیان و ساسانیان، بلوچ ها ستون فقرات نیروهای نظامی پادشاهان باستانی ایران بودند. در اواخر عهد ساسانی و مقارن ظهور اسلام ، بلوچ ها از شمال و شمال غرب به جنوب ایران در کرمان مهاجرت کردند و تا حمله مغول در آنجا اقامت داشتند و پس از آن باردیگر به جانب شرق هجرت کرده و در مناطق کنونی ساکن شدند. قدیمی ترین منبعی که در آنجا اقامت داشتند و پس از آن باردیگر به جانب شرق هجرت کرده و در مناطق کنونی ساکن شدند . قدیمی ترین منبعی که در آن واژه بلوچ اشاره شده ، شاهنامه فردوسی اثر حماسی ـ ملی ایران است که در قرن دهم میلادی ـ چهارم هجری ـ به نظم درآمد . فردوسی جنگجویان بلوچ را به شجاعت و مردانگی ستوده است بازپس گیری خلیج فارس از پرتغالیها و قلعه پرتغالیها: وقتی همٌل سردار نامدار بلوچ پس از نبردهای ساحلی بسیار با مان به خلیج فارس به دریا می زند، دیگر در تاریخ خبری از او نیست، باقی صفحات تاریخ حدس و گمان است درسردار بلوچ در برابر فرمانده پرتغالی قرار می گیرد و به خواست او مبنی بر انتخاب یکی از زیبارویان پرتغالی تن در نمی دهد. فرمانده پرتغالی به همل می گوید قایق کوچکت را رها کن و به کشتی بزرگ ما در،آ اینجا بساط عیش و عشرت برپاست. از میان زیبارویان ما یکی را برگزین تا ما نسلی از تو داشته باشیم اما پاسخ همل نه است، نه یی هم به خاطر تفاوت دین و آیین و هم به خاطر وطن. او می گوید من ن سیاه چشم وطنم را بیشتر دوست دارم. این گوشه یی از حکایتی است که چندی پیش در یکی از برنامه های فرهنگی از یکی از چهره های برجسته هنری شنیدم و ترجمه اش را پرسیدم و بعد به یاد آوردم که امسال پانصدمین سال اشغال خلیج فارس است و این ترانه غمگین به بخشی از این موضوع می پردازد و از اتفاقی در پنج قرن پیش سخن می گوید: رویدادی که سینه به سینه در هنر مردم بلوچ حفظ شده است و اینک به ما رسیده است تا بار دیگر به یادمان بیاورد که برای حفظ این سرزمین مردمانش چه رنج ها برده اند و بلوچها توانستند دریای شرق ایران را پس گرفته و قلعه پرتغالیهاکه به یادگاری باقی مانده است. سابقه تمدن انسانى در بلوچستان به عقیده دانشمندان براى یافتن پناهگاههاى انسان پالئولیتیک» باید در مثلث شیراز، مشهد، زاهدان و بخصوص در ناحیه بم و کوه آتشفشانى تفتان در بلوچستان به جستجو و بررسى پرداخت. در گذشته‏ ها پیوسته یک ارتباط واقعى بین تمدنهاى انسانى وجود داشته است. وجود آثار تمدنهاى باستانى در کنار رودهاى بزرگ مانند: فرات، کارون، دجله، نیل، سند و هیرمند ناشى از همین ارتباط است. رودهاى بمپور، سرباز، ماشکیل و لادیز در بلوچستان نیز از نواحى زیست ساکنان اولیه فلات ایران بوده است. امروزه آن تصور که بلوچستان در نتیجه معجزه و بصورت افسانه‏اى در کره زمین سر در آورده، کم رنگ شده است چون با تحقیقات چندساله باستان شناسان سابقه مدنیت در این سرزمین آشکار شده است. زیرا از ظروف سفالى بدست آمده در نواحى بمپور، خوراب و . در بلوچستان که مربوط به حجر مى‏باشند، وجود تمدن اولیه در این سرزمین روشن مى‏شود. بنابه عقیده غالب باستان شناسان تمدن بلوچستان واسطه‏اى بین دو تمدن بزرگ سومر در غرب و هند در شرق بوده است. و نه تنها از آنها تأثیر پذیرفته است بلکه بر آنها تأثیر نیز گذاشته است. بلوچستان و ایران هر زمان که توسط بیگانگان مورد هجوم واقع شده، دچار تفرقه و تجزیه شده است اما وحدت ى فلات ایران و اندیشه وحدت ملى به عنوان عواملى بوده‏ اند که نفوذ نیروهاى خارجى را به تحلیل برده ‏اند. اداب و رسوم بلوچها: زندگی قوم بلوچ آمیزه‌ای از مراسم، آیینها، عقاید و باورهایی است که ریشه در سنتی دیرین دارند. به ندرت مراسم یا آیینی می‌توان یافت که با موسیقی همراه نباشد. مراسم بلوچی در مجموع یا آیینهای کیشی-مذهبی هستند و یا جشنها و اعیاد را تشکیل می‌دهند. عمده‌ترین آیینهای کیشی-مذهبی عبارتند از: گواتی، مولود(مالد و پیر پتز)، انواع زار، محفل دراویش صاحبان، مجالس ترحیم؛ و مهمترین جشنها عبارتند از: عروسی، زایمان، ختنه سوران، هامین(خرما چینی) و گندم چینی. به طور کلی اساس ملودیها بر مبنای شرایط و مراسم، به ویژه تحت مفاهیم متفاوتی تدوین شده اند. از جمله: لیکو و زهیروک: آوازهایی هستند که در فراق بستگان نزدیک مثل پدر، مادر، برادر، خواهر، و همچنین دوست و معشوق و حتی در دوری از وطن ارایه می‌گردند. زهیروک در بدو امر فقط به وسیله ن، در حین کارهای روزمره خوانده می‌شده است. این نحوه اجرا امروز دیگر متداول نیست. فعلاً زهیروک به وسیله خوانندگان مرد و به همراهی سرود(قیچک) اجرا می‌شود. کردی: مضمون متن کردی،‌ عینا ً‌مثل لیکو و زهیروک، مبین تاملات ناشی از هجران و فقران است. این متن حاوی لهجه‌ای است که در رودبار و منطقه بین ایرانشهر و کرمان متداول است. آواز کردی بیش از همه جا در ایرانشهر و بمپور رواج دارد. موتک(موتق): موتک به مراسم ترحیم اختصاص دارد. محتوای متن این آواز شامل مناقب مرحوم بوده و تالم ناشی از مرگ را بیان می‌کند. براین اساس موتک را می‌توان نوعی مرثیه به حساب آورد. شعر: شعر که در زبان بلوچی به آن شیر می‌گویند، عبارت از آوازی است که مضمون متن آن را داستانهای حماسی، عشقی، وقایع تاریخی و رویدادهای اجتماعی، پند و اندرز و غیره تشکیل می‌دهد. مشائیر(شاعر) کسی است که شیر را با ساز و آواز اجرا می‌کند. به شاعر پهلوان نیز می‌گویند.پهلوان ترکیبی است از دو کلمه پهلو و وان،پهلو که مشتق از ریشه زبان پهلوی است، معنای شجاع، دلاور و توانا را دارا است و وان به معنای خواننده است. وانگ به بلوچی همان معنای خواندن در فارسی را می‌دهد. بنابراین پهلوان عبارت است از خواننده یا ارایه کننده شجاعتها و دلاوری‌ها. از جمله سروده های حماسی می‌توان به میر قنبر، چاکر و گوهرام اشاره کرد. این سروده به حکایتی می‌پردازد که حدود 5/4 قرن پیش در دوران حکومت همایون شاه، دومین پادشاه سلسله گورکانیان هند و حکومت شاه طهماسب اول در ایران روی داده است. پادشاه ایران سعی در بازگرداندن تاج و تخت از دست رفته سلطان هندی را دارد؛ اما محور روایت بر اساس زندگی و ماجراهای بیوه‌زن دامدار و ثروتمندی به نام گوهر می‌باشد که با رد تقاضای ازدواج میر گوهرام خان، یکی از حکام منطقه، و یک سلسله ماجراهایی که پیش می‌آید، منجر به درگیری‌های دو طایفه رند و لاشاری به مدت سی سال می‌گردد. بدین ترتیب شعر چاکر و گوهرام از دو قسمت تشکیل می‌شود و هر یک از این قسمتها پیروزی یکی از این دو طایفه و شکست دیگری را توصیف می‌کند. جنیدخان و دادشاه نیز از جمله شعرهای تاریخی بلوچ به شمار می‌آیند. در بسیاری روایت‌های تاریخی قوم بلوچ، قهرمانان در مبارزات خود، بیش از آنکه اهدافی نظیر راهزنی(در بعد منفی مبارزه) یا گرایشهای ملی(در بعد مثبت مبارزه) داشته باشند، هدف نهایی خود را به احقاق حق متمرکز نموده‌اند. در مواردی نیز که مبارزات به درگیری‌هایی با بیگانگان انجامیده است، انگیزه‌های اصلی متاثر از عوامل قومی و قبیله‌ای است تا احساسات ملی گرایانه.در متن اشعار نیز مضامین و باورهای قومی جلوه‌گر هستند. رویدادهای اجتماعی در شعر بلوچ نیز به وقایعی اشاره دارد که در سال های گذشته اتفاق افتاده است، مانند کشته شدن میرپسندخان یا مرادخان که حدود سی سال پیش رخ داده است. گواتی نیز مربوط به مراسمی می شود که به قصد رفع بیماری های روحی و اختلافات روانی یا بنا به اعتقاد افراد محلی، در جهت شفای شخص جن زده و خارج ساختن روح پلید از جسم بیمار صورت می پذیرد. معنی تحت اللفظی گواتی باد است.همچنین به بیماری اطلاق می شود که گوات در جسم او حلول کرده باشد. رقص یا تحرکات یکنواخت جسمانی در مراسم گواتی، شبیه به سماع خانقاهی دراویش می باشد. مراسم گواتی استفاده از سازها متنااسب با میزان پیشرفت بیماری است: ساز (بازی ساز): ساز به بیماری تعلق می گیرد که خفیف ترین درجه گواتی را دارا است. در ساز فقط یک نوازنده قیچک شرکت دارد. در این مراسم زن های شرکت کننده با آواز نوازنده قیچک را همراهی می کنند. گواتی با ادای کلمات به فارسی، بلوچی، عربی، سواحیلی (زبان رسمی تانزانیا و کنیا و مجمع الجزایر کومور و بسیاری از کشورهای ساحلی شمال و جنوب شرقی قاره آفریقا) و هندی سعی می کند بیمار را به وجد آورد. کُپار (بازی کُپار): هر گاه بیماار مرحله شدیدتری از درجات گواتی را دارا باشد، برای او کُپار تجویز می شود. در کپار علاوه بر قیچک، دهل نیز شرکت دارد. پس از پایان بازی کپار قهوه، ذرت برشته و حلوا بین شرکت کنندگان تقسیم می شود.ژ ولاگ (بازی ولاگ): به این بازی هونله نیز می گویند. چنانچه در بازی نهایی بیمار بهبود نیابد، مرگ او حتمی است و بنابر استطاعت بیمار لازم است مرغ، گوسفند، شتر و گاو قربانی و از شرکت کنندگان در مراسم پذیرایی شود. متن آوازهای گواتی در درجه اول مدح لعل شهباز (از بزرگان متصوفه، اهل مرند آذربایجان که به ایالت سند مهاجرت نمود) و عبدالقادر گیلانی است. علاوه بر این الله هو، رسول الله، الله من پیکرون نیز ذکر گرفته می شود. در موسیقی بلوچ آوازهایی مانند نازینک در مراسم عروسی، هالو و شپتاکی در مراسم زایمان و تبریک تولد کودک کاربرد دارند. آوااز نعْت نیز که حاوی مدح و ثنای حضرت محمد (ص)، آل او و بزرگان اسلام است، مورد استفاده قرار می گیرد. (مسعودیه،1364 ،24-9 ) برخی نجواها موزون که از فریادهای دیرینه محبوس در گلوی بلوچ و نیز اقلیم بری و خشک منطقه سرچشمه می گیرد، از ساز قیچک، آهنگ محزون و دلنشینی تجلی فرافکنانه پیدا می کند. هویت بیانی در موسیقی بلوچ: به طور کلی با توجه به بررسی ساختاری آوازها، سروده های آینی و ترانه های قوم بلوچ، می توان به این نتیجه دست یافت که موسیقی قوم بلوچ دارای هویتی ملودیک می باشد. چنان که پرفسور مسعودیه نیز در بررسی موسیقی بلوچستان به وجود نمونه ای از مُد پنتاتونیک» در برخی ترانه ها اشاره نموده است. (مسعودیه، 1364، 35)همچنین براساس برسیها و آوانیسی‌های به عمل آمده و با توجه به ساختار توالی اصوات و بافت ملودی‌ها،بخشی از آوازها در این موسیقی بر خلاف ردیف موسیقی بر خلاف ردیف موسیقی سنتی و موسیقی سایر مناطق ایران، فاقد فواصل کم و زیاد است ویژگی ریتم و ملودی در ترانه‌های قوم بلوچ: ملودی ترانه‌ها دارای ویژگی‌های مشترکی با موسیقی سایر نواحی ایران هستند. از جمله اینکه در بسیاری از ترانه‌ها، روند ملودی تابع هجا‌های کلام است. همچنین وجود ترجیع‌بندهایی که در قالب فرم خاص ترانه‌ها تکرار می‌گردند. از نظر ضرباهنگ ‌ها نیز بخشی که به صورت آوازی اجرا می‌گردند،دارای متر آزاد هستند،سایر ترانه‌ها در ریتم‌های متداول4/2 و8/6 اجرا می‌شوند.(شرح ویژگیهای تخصصی موسیقی بلوچ در بخش سوم مجموعه حاضر ارایه می‌گردد.) سازهای رایج در قوم بلوچ: عمده ترین سازها‌ی رایج در موسیقی بلوچستان عبارت‌اند از :سرود(قیچک)،رباب،تنبورک،نل،دونلی ودونلیودهلک. الفــ-سرود(قیچک): سرود از جمله اصلی ترین سازها‌ی سنتی موسیقی بلوچ به شمار می‌آید.این ساز زهی آرشه‌ای کاسه‌ای به بزرگی کاسه‌بار و دسته‌ای کوتاه دارد. سرود معمولا دوازده سیم دارد.به آرشه سرود کمانگ می گویندو موهای آن از دم اسب است.سرود و کمانگ از چوب پرپنگ ساخته می‌شوند. هنگام نوازندگی کاسه سرود بر روی زانوی چپ(در حالت نشسته)و به طور عمود قرار می‌گیرد. ب-رباب:رباب یا هجده تار نیز از مشهورترین سازهای موسیقی بلوچ است که در مناطق مرکزی و جنوبی بلوچستان رواح دارد. رباب دارای دسته‌ای کوتاه و سه پرده ثابت است. این ساز چهار سیم ملودی و چهارده سیم الیکوت دارد(که معمولا نواخته نمی‌شوند).رباب به وسیله مضراب نواخته می‌شود. پ-تنبورک:سازی زهی زخخمه‌ای،فاقد پرده،دارای کاسه‌ای بزرگ و سه سیم است که به آن سه تار می‌گویند. تنبورک به وسیله پنجه نواخته می‌شود. نوازنده این ساز را تنبورگی یا چنگی می‌خوانند. ت-نل:نل به زبان بلوچی به معنی نی است. هر دو طرف لوله نل باز و دارای چهار سوراخ صوتی در روی لوله می‌باشد. نوازنده نل را نلی می‌نامند. ث-دو نلی:دو نلی عبارت از دو نل مساوی و جدا از هم است که هر یک نمادی از نل مذکر و نل مونث می‌باشند. نل مذکر یازده سوراخ و نل مونث هشت سوراخ صوتی دارد. نل مذکر مظیفه اجرای ملودی و نل مونث نقش واخوان را بر عهده دارد. ج-دهلک: سازی کوبه‌ای به شکل استوانه از جنس چوب که دهانه یک طرف آن بزرگتر از طرف دیگر می‌باشد. در دو طرف استوانه پوست کشیده شده است که توسط ریسمان‌هایی به طور یامثلثی به یکدیگر متصل شده اندو به وسیله آنها می‌توان ساز را کوک کرد. هنگام نوازندگی ساز بر روی زمین قرار می‌گیردو دست راست به دهانه بزرگتدو دست چپ به دهانه کوچکتر می‌کوبد خواستگاه ملی بلوچستان بلوچ یکی از اصیل ترین اقوام ایرانی که در طول تاریخ اصالت خود را حفظ کرده سعی در شناساندن هویت نژادی خود به نسل های بعدی مردم بلوچ بوده است. اکنون بلوچها این حق را دارند که به زبان مادری خویش تحصیل کنند و شهرهای بلوچستان استقلال داشته باشند و در اختیار داشتن مرزهای خویش برای تجارت و کسب و کار و بپا داشتن هویت مردم بلوچ به عنوان یک امر دموکراسی لازم و ضروری است چرا که همه اقوام و نژادها در دنیا دارای خواستگاه و هویت ملی هستند. بلوچها که دارای اداب و رسوم خاصی مختص به خود هستند نباید باگذشت زمان از یاد فرزندان ملت بلوچ برود چراکه ان زمان از بلوچ فقط اسمی باقی خواهد ماندو این امرزمانی به تحقق می پیوندد که بلوچها در ایران دارای استقلال و ازادی عمل در تحصیل به زبان مادری و در اختیار داشتن مرزها و نداشتن محدودیت در شهرهای بلوچستان باشند. اراضی و مناطقی که بلوچ ها در ایران ساکن هستند در استان های:سیستان و بلوچستان_استان خراسان جنوبی_استان گلستان _استان هرمزگان می باشد اکثر این مناطق هم فقدان امکانات و نداشتن استقلال است. گذری بر تاریخ تاریخ نشان داده است که در بستر حوادثی که طی ان رخ می دهد باعث دگرگونی در ملل و اقوام مختلف می شود , وبلوچستان از این قاعده مستثنی نیست. استان سیستان و بلوچستان که هم اکنون در ایران به عنوان ناحیه محروم قلمداد می شود روزگاری با نام بلوچستان با 26 شهر در ایران خود نمایی می کرد که بوسیله ترکهای قاجار 25 شهر ان به پاکستان داده شد و در واقع تجزیه بلوچستان بوسیله ترکها انجام گرفت و در طول تاریخ همواره ملت بلوچ مورد ستم قرار گرفته و هست. جنایات مغولها: یکی از بدترین دوران تاریخی برای بلوچستان بود چرا که ترکهای مغولی که بسیار وحشی بودند بدون رحم به قتل وعام مردم بلوچ زدند بطوریکه در تاریخ اورده اند چنگیز به سختی بعد از یک ماه نبرد توانست بر ان چیره شودو بعد از تسلط بر انجا به کشتار بلوچها زد که این خود نشاندهنده مظلومیت بلوچ است. ظلم های ترکهای قاجار و تجزیه خاک بلوچستان: بلوچها متحمل ظلم و ستمهای متعددی شده اند اما قساوت و جنایات ترکان قاجار بر علیه مردم بیدفاع و بیگناه بلوچ خود داستانی بس دردناک، رنج آور، غم انگیز و نفرت انگیز است. لشکریان ترکان قاجاریه بعد از قتل عام هزاران بلوچ، حدود سی هزار مرد اسیر بلوچ را به طریق وحشیانه ای سر بریدند و کشتند. ناصرالدین شاه قاجار و ضعف در محافظت از مرزهای جنوب شرقی: در دوران ننگین بار این شخص نه تنها مرزهای جنوب شرقی بلکه مرزهای غرب کشور از ایران جدا شد و لکه ننگی بر ترکهای قاجار بجا ماند و بلوچستان عزیز با 25 شهر از خاک ایران جداشد. تجزیه بلوچستان: ایالت بلوچستان پاکستان که 25 شهر در این کشور است با ضعف قاجار و ناتوانی در برابر انگلیس تجزیه و بعد از روی کار امدن کشور پاکستان جزئی از خاک این کشور شد. و این پایان غم اگیز و درد ناکی بود که ترکها برای مردم بلوچستان رقم زدند. ایران و جایگاه بلوچستان ایران به معنی سرزمین اریایی است واقوام زیادی در این سرزمین زندگی می کنند وبلوچستان به عنان یکی از ساتراپی های هخامنشیان دارای قدمت طولانی است که اکنون به مختصری از این فرهنگ می پردازم.: کتیبه داریوش هخامنشی و بلوچستان: نام بلوچستان در کتیبه های میخی داریوش بر بیستون و تخت جمشید "مکا" یا "مکران" ضبط شده و از آن به عنوان استان چهاردهم امپراطوری هخامنشی نام برده شده است (سده ششم پیش از میلاد مسیح). یونانیان باستان در مورد بلوچهای مکران (بلوچستان ) مطالب بسیار زیادی نوشته اند. اهورامزدا و بلوچستان: به خواست اهورامزدا این است شهرهایی که من جدا از پارس متعلق به ایران کردم . بر آنان حکمرانی کردم .آنچه از طرف من به آنان گفته شد آنرا کردند . قانون من است که آنان را نگه داشت : ماد - خوزستان - پارت - هرات - بلخ - سغد - خوارزم - زرنگ - رخج - ث ت گوش - گندار - هند - سکائیهای هوم نوش - سکائیهای تیز خود - بابل - آشور - عربستان - مصر - ارمنستان - کپد و کیه - سارد - یونان - سکائیهای ماورای دریا - سکودر - یونانیهای سپر روی سر - لیبیها - حبشیها - اهالی مکا - کارائیها اهالی بلوچستان به یونانی گدروزیا در کتیبه های داریوش هخامنشی مکا یا مکران پس منظور از اهالی مکا همان ساکنین بلوچستان است. شاهنامه و بلوچستان: فردوسی شاعرحماسه سرای ایران همواره اقوام اریایی را مورد ستایش قرار می داد در واقع شاهنامه جایگاه و تمدن هر قومیت را به خوبی مشخص می کند: اولین بار در داستان سیاوش هنگامی که وی در کار جمع آوری لشکر برای جنگ با افراسیاب است از بلوچ ها یاد می شود : هم از پهلوی پارس و کوچ و بلوچ ز گیلان جنگی و دشت سروچ در داستان کیخسرو هنگامی که پسرش قصد لشکرکشی بر ضد افراسیاب را دارد باز نام بلوچ در نامه ملی ایران ذکر شده است در این صفحه زیبای شاهنامه که فردوسی یک یک بزرگان سپاه ایران را بر می شمارد و از لشکر زیر نظر هریک سخن می گوید به پهلوانی به نام اشکش می رسد که بازور و دل بود و با عقل و هوش . در برهان قاطع آمده است که اشکش موسس سلسله اشکانیست . سپاه اشکش متشکل از قوم کوچ و بلوچ بوده است فردوسی در این باره می گوید : سپاهش زگردان کوچ و بلوچ سگالیده جنگ و بر آورده خوچ تلاش انوشیروان برای حمله به بلوچ ها نزدیکانش او را از این کار منع کرده و شکست اردشیر ساسانی (226م – 241 م ) در پیکار با بلوچ ها را به وی یاد آور شدند : ز کار بلوچ ارجمند اردشیر بکوشید با کاردانان پیر * نبد سودمند به افسون و رنگ نه از بند و ز رنج و پیکار و جنگ . خسرو انوشیروان از این سخنان خشمگین شد و با لشکری انبوه بر گرد مسکن بلوچان جمع آمد و منادی داد که همه زن و مرد و کودک و پیر بلوچ ها را از لب تیغ بگزرانید : که از کوچکه هرکه یابیید خرد وگر تیغ دارند مردان گرد * وگر انجمن باشد از اندکی نباید که یابد رهایی یکی . فردوسی قتل عام فجیع و وحشیانه انوشیروان را چنین به تصویر می کشد : از ایشان فراوان و اندک نماند زن و مرد جنگی و کودک نماند * سراسر به شمشیر بگذاشتند ستم کردن و رنج برداشتند* ببود ایمن از رنج شاه جهان بلوچی نماند آشکار و نهان گویش مردم بلوچستان: مهمترین گویش جنوب شرقی ایران گویش بلوچی است که آن را از جهت هیات قدیمی بسیاری از لغات باید از لهجه های مهم ایرانی شمرد. گویش بلوچی با زبان و تلفظ پهلوی اشکانی و پهلوی اوایل ساسانی نزدیک است. زبان بلوچی از نظر زبان‌شناسی و نیز شناختن ریشه‌ی بسیاری از واژه‌ها و سابقه‌ی برخی اصطلاح‌های رایج در زبان‌فارسی، از منابع مهم به‌شمار می‌رود و می‌توان آن را به دو بخش زیر تقسیم کرد: 1- بلوچی شمالی یا سرحدی: این گویش در نواحی زاهدان، خاش و سیستان متداول است. 2- بلوچی جنوبی: در ایرانشهر، سراوان،سرباز و چابهار - جاسک بدان سخن گفته می‌شود که با وجود تفاوت در بیش‌تر واژگان، برای افراد هر دو دسته قابل تشخیص است نژاد مردم بلوچ: پژوهش‌گران بر این باورند که آریایی‌ها در روزگاری بسیار کهن در دشت پامیر، آسیای میانه، ارمنستان، ارتفاعات کارپات، ساحل‌های رود دانوب پایین، آلمان، اسکاندیناوی و به‌بیان دیگر در شمال اروپا و آسیا زندگی می‌کرده‌اند. بعدها یعنی حدود 4000سال پیش از میلاد، در اثر زیادشدن جمعیت و یا برخی علت‌های دیگر، از این سرزمین‌ها به‌مهاجرت پرداخته و هر دسته از آنان به‌جانبی رهسپار شده و در آن اقامت گزیدند. گروهی از این قبیله‌ها از راه خوارزم به‌سوی بلخ و پیرامون آن سرازیر شده و در حدود شرقی و شمال‌شرقی ایران کنونی ساکن گردید. بعدها همین گروه به‌سوی غرب پیش آمد و به‌شعب و قبایل گوناگون بخش شدند. شاهان هخامنشی، بخش اعظم این سرزمین‌ها و اقوامی را که در آن زندگی می‌کرده‌اند به زیر فرمان خود درآوردند. در برخی از کتیبه‌های داریوش از جمله کتیبه‌ی بیستون که در آغاز سال 520 پیش از زایش یه‌فرمان وی در صخره‌ای از کوه بیستون کنده شده از ایالت‌های 23گانه‌ی هخامنشی از جمله ماکا(بلوچستان )نام برده شده است بی‌تردید قوم سخت‌کوش بلوچ نیز از همین اقوام آریایی جدا شده و پس از گذشتن از بخش‌های شمالی به‌ناحیه‌ی جنوب آمده است. در این مورد نزدیکی زبان بلوچی به زبان باستانی اقوام مادی، موید این نظر است. با توجه به بررسی و اندازه‌گیری‌های انجام شده توسط دانشمندان نژادشناس از درازای بدن همه‌ی طوایف و قبایل از جمله مردم بلوچستان، آشکار شده است که مشخصات نژادی بلوچ‌ها و آریاییان کاملاً شبیه و یکسان بوده و درنتیجه قوم بلوچ، ایرانی نژاد و همانند کُرد، لُر ، فارس، آذری، تاجیک و. شعبه‌ای از نژاد آریایی ایران می‌باشند. تاثیرگذاری فرهنگ بلوچستان بر دیگر ملل دنیا: به دلیل همجوار بودن بلوچستان با کشورهای پاکستان و هند و افغانستان و اینکه بخش اعظم پاکستان و. افغانستان در روزگار قدیم متعلق به بلوچستان بوده است فرهنگ و اداب و رسوم بلوچستان تاثیر زیادی بر این سه کشور و کشورهای دیگر گذاشته است. از همان زمان که اشرف افغان قصد گریختن به افغانستان داشت و بدست یکی از سرداران بلوچ در کوههای تفتان کشته شد سپس نادر شاه حکومت را بدست گرفت و برای حمله به هند از بلوچها کمک طلبید و سپاه عظیمی از بلوچها و سواران بلوچ تشکیل داد که منجر به فتح هند گشت و همین موجب تاثیر فرهنگ بلوچستان بر هند بود.در گویشهای هندی و افغانی از واگان بلوچی و ترکیبهای وصفی بلوچی استفاده می شود و فرهنگ هند و پاکستان نزدیک به فرهنگ بلوچستان است. پرچم بلوچستان: ایالت بلوچستان پاکستان که منطقه خودمختاری در کشور پاکستان است دارای پرچی متعلق به بلوچستان است: گدروزیا مکانی که بیش از پنج هزار سال قدمت دارد.گدروزی (به یونانی: گدروزیا)، نامى که یونانیان به بلوچستان می‌داده‌اند. هرودت تاریخ‌دان یونانی گدروزی را یکی از ساتراپی‌های هخامنشیان برشمرده است. بلوچ مردم بلوچ یکی از اقوام ایرانی‌تبار ساکن در پاکستان، ایران، و افغانستان هستند. مردم بلوچ به زبان بلوچی سخن می‌گویند، که یکی از زبان‌های شاخه شمال غربی زبان‌های ایرانی است. بیشتر مردم بلوچ، مسلمان اهل سنت هستند. جمعیت مردم بلوچ در حدود ۱۵ میلیون تن براورد شده‌است. که به طور تخمینی ۸ میلیون تن در پاکستان، ۹۰۰ هزار تن در ایران، ۲۰۰ هزار تن در افغانستان، ۴۱۰ هزار تن در عمان، ۲۲۰ هزار تن در امارات، و سایر آنان در دیگر کشورها زندگی می‌کنند. نخستین ظهور بلوچان در آثار تاریخی در کتاب حدودالعالم (۹۸۲م/۳۷۲ق) و نیز در مقدسی (حدود ۹۸۵/م/۳۷۵ق) با نام بلوص است.^ در شاهنامه ذکر مسکن این قوم در حدود شمال خراسان امروزی آمده‌است. در کتابهای جغرافیائی از این ملت (همراه با طایفه کوچ - یا قفص) در حدود کرمان یاد می‌شود. پس از آن بر اثر عوامل تاریخی این ملت بلوچ به کناره‌های دریای عمان رسیده و در همانجا اقامت کردند. بلوچ اصیل ترین قوم اریایی است که با تسلط بر هند و پاکستان و افغانستان بر فرهنگ این سه کشور تاثیر عظیمی داشته که اکنون هر سه کشور از لباس بلوها تبعیت می کنند و تنها نحوه دوخت لباسهای این سه کشور با لباس محلی بلوچ تفاوت دارد.

منبع:تاریخ بلوچستان


قصیده سه پل سه پل ، جذاب ترین شعر کودکانه برای بچه های دهه ۶۰ و هفتاد در جنوب کرمان

قصیده سه پل سه پل

قصیده ی سه پل سه پل گاوی اکشم سر پل

مگسکی یه مهمون شد تیری زدم پهمون شد

گوشتاش دادم به خشم خشم ما را گله داد

گله دادم به هاساو هاساو ما را آرد داد

آرد دادم به کمو کمو ما را گیچی داد

گیچی دادم به کاسه کاسه ما را ریچی داد

ریچی دادم به تنور تنور ما را نان داد

نان دادم به چوپان چوپان ما را تازه داد

تازه دادم به ملّا ملّا ما را قرآن داد

قرآن دادم به خدا خدا ما را شفا داد

 

قصیده سه پل سه پل: منبع تمگران

لینک: https://sedayejaz.ir/%d9%82%d8%b5%db%8c%d8%af%d9%87-%d8%b3%d9%87-%d9%be%d9%84-%d8%b3%d9%87-%d9%be%d9%84-%d8%8c-%d8%ac%d8%b0%d8%a7%d8%a8-%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%da%a9%d9%88%d8%af%da%a9%d8%a7%d9%86/


معرفی شهدای جازموریان زهکلوت همراه با عکس و بیوگرافی کوتاه

معرفی شهدای جازموریان

معرفی شهدای جازموریان

معرفی شهدای جازموریان -کجایند آنان که در صحنه پیکار ، شمشیرهاشان را از غلاف بیرون کشیده ، هر گوشه از میدان نبرد را دسته دسته و صف به صف فرا می گرفتند ؟ آنان جوانمردانی بودند که در پایان هر مصاف از بقاء زندگانی بازگشته از کارزار سپاه خود ، شادمان نمی شدند و از بابت مرگ سرخ کشتگانشان از کسی تسلیت نمی خواستند ، چشمانشان از شدت گریه خوف بر درگاه جلال ربویی به سفیدی گراییده ، شکم هاشان بر اثر روزه داری لاغر گشته و پوست لبانشان بر اثر مداومت بر دعا و ذکر حق خشکیده. رنگ رخسارشان از فرط شب بیداری زرد گشته و غبار فروتنی و تواضع چهرهاشان را پوشانده آنان برداران من هستند که از این سرای فانی سفر می کنند پس سزاوار است که تشنه دیدارشان باشیم و از اندوه فراقشان انگشت حسرت بر لب بگزیم . امیرالمومنین علی (ع) – نهج البلاغه – کلام ۱۲۰

در این پست به معرفی شهدای شهر زهکلوت ( جازموریان پرداخت می شود )

۱- شهید مدافع حرم پرویز بامری

معرفی شهید پرویز بامری از شهدای جازموریان
معرفی شهدای جازموریان
در سال ۱۳۷۳در روستای حسن آباد زهکلوت کودکی زاده شد که نامش را پرویز نهادند،پرویز از همان کودکی طعم فقر ومحرومیت را در محیط خانواده چشید پدر کشاورز بود و با کشاورزی چرخ زندگی را می چرخاند ،او در دامان پدری زحمت کش و مادری پاکدامن پرورش یافت. پرویز تنها چهار سال داشت که مادر از کنار او پر گشود و دست او را در دست خواهر بزرگتر نهاد تا ادامه حیات را بدون مادر ادامه دهد. پرویز دوران ابتدایی را در دبستان شهید دستغیب روستای خود به اتمام رساند و برای ادامه تحصیل به شهر زهکلوت رفت و در هنرستان کشاورزی روستای کپری ادامه تحصیل داد از همان کودکی در کنار تحصیل یار و همکار پدر بود و در کارهای کشاورزی به پدر خود کمک می کرد. پرویز جوانی مومن ولایتمدار و عاشق انقلاب بود و خوش رویی وخوش اخلاقی از ویژگی های بارز شهید بود. مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم به خدمت مقدس سربازی رفت و بعد از طی دوسال خدمت در شهرستان شهریار آبانماه ۹۳به روستای خود برگشت وبه شغل کشاورزی مشغول شد. شهید بامری از بسیجیان زهکلوتی بود که با شنیدن نام نویسی و اعزام به سوریه پیش قدم شد علی رغم مخالفت ها وممانعت های فراوان خواهر، پرویز به یگانهای مدافع حرم در سوریه ملحق شد و سر انجام در نبرد با مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی بال در بال ملائک گشود.رزمنده بسیجی که به صورت داوطلبانه برای اجرای عملیات مستشاری به منظور دفاع از حرم حضرت زینب(س) و مبارزه با گروهک‌های تروریستی به سوریه رفته بود،سر انجام درسن ۲۱سالگی سوم آذر ۱۳۹۴مورد اثابت خمپاره دشمن قرار گرفت و به آرزوی دیرینه خود نایل شد. آری کپرنشین دیروز مدافع حرم بانوی دمشق شد، راهش پر رهرو ویادش گرامی باد.

۲- شهید بهرام مبارکی
شهید راه امنیت شهید بهرام مبارکی
شهید بهرام مبارکی

ششم خرداد ماه ۱۳۰۹ در روستای رودان از توابع شهرستان بندرعباس به دنیا آمد و پدرش محمد )فوت ۱۳۱۴ ( و مادرش کلپوره )فوت ۱۳۱۸ ( نام داشت. خواندن و نوشتن را می دانست. ازدواج کرد و صاحب نه پسر و پنج دختر شد. کشاورز و داوطلب نیروی انتظامی بود. سیزدهم آبان ماه ۱۳۷۱ در کوتک کهنوج هنگام درگیری با اشرار به شهادت رسید. مزار وی در گار شهدای زهکلوت رودبار شهرستان کهنوج واقع است.

 

 

 

 


۳ – شهید ساربان بامری

معرفی شهدا شهید ساربان بامری
شهید ساربان بامری

شهید ساربان بامری فرزند قادر در سال ۱۳۴۱در روستای چاه کوهی شهر زهکلوت دیده به جهان گشود در۱۸اسفند سال ۱۳۶۳برای خدمت مقدس سربازی به مرکز آموزش ۰۵کرمان اعزام شد ودر۲۶فرودین ۱۳۶۵درمنطقه عملیاتی غرب زبیداد به شهادت رسید. متأسفانه در معرفی و تبلیغ شهدای مفقود الاثر در شهرستان رودبار جنوب به قدری کوتاهی و کمکاری شده است که بسیاری از جوانان و نوجوانانی که باید بیشترین ارتباط و انس را با شهدای مفقودالاثر وگمنام داشته باشند حتی نمی دانند شهرستان رودبارجنوب و شهر زهکلوت چند شهید مفقود الاثر دارد. بنابراین، احداث مزار نمادین برای شهدای مفقود الاثر در گار های شهدا که قدمی بسیار شایسته است چیزی از مسئولیت بنیاد شهید برای برافراشتن عکس و نام و نشان شهدای مفقود الاثر در نقاط دیگر شهرستان کم نمی کند. باید عکس شهدای مفقود الاثر در پر رفت و آمدترین نقاط شهر و روستا، در مدارس، دانشگاه ها و… برافراشته گردد تا دیگر جوانی نباشد که نداند شهرستان رودبارجنوب وشهر زهکلوت هم شهید مفقود الاثر دارد.

 

 


۴- شهید درگوش دهمیری

معرفی شهید درگوش دهمیری از شهدای جازموریان زهکلوت
معرفی شهدای جازموریان

شهید درگوش دهمیری نژاد

تاریخ تولد :۱۳۴۶/۰۴/۰۳
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۰۶/۱۱

محل شهادت : نامشخص
محل آرامگاه :کرمان – رودبارجنوب – زهکلوت

شهید درگوش دهمیری متولد سال ۱۳۶۴ در یکی از روستاهای زهکلوت بدنیا آمد به طور داوطلبانه به جبهه حق علیه باطل رفت و در سال ۱۳۶۵ به درجه شهادت نائل آمد.

 

 منبع: https://sedayejaz.ir/%d9%85%d8%b9%d8%b1%d9%81%db%8c-%d8%b4%d9%87%d8%af%d8%a7%db%8c-%d8%ac%d8%a7%d8%b2%d9%85%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%b2%d9%87%da%a9%d9%84%d9%88%d8%aa-%d9%87%d9%85%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%a8%d8%a7/


ادداشتی از محمد میردادی - دکترای تاریخ
از کوهستان کوچ تا بشکارد؛ از بَشکَرد تا بشاگرد
پس از ورود سلجوقیان به ایران، قاورد سلجوقی در کرمان ساکن شده و پس از قدرتگیری به فکر توسعه قلمرو به کرانه های خلیج فارس افتاد.در نیمه سده 5 هجری با کشتاری بزرگ و نسل کشی که بیشتر مورخان به آن اشاره نموده اند نام قوم و کوهستان کوچ را از تاریخ ایران حذف نمود.
  
به گزارش جنوب ایران نیوز، محمد میردادی از تاریخ‌پژوهان مطرح هرمزگان و دارنده دکترای این رشته در یادداشتی آورده است:
 
از کوهستان کوچ تا بشکارد؛ از بَشکَرد تا بشاگرد
 
کوهستان کوچ و ساکنانش دارای پیشینه درازی در تاریخ ایران هستند. این کوهستان در جنوب شرقی ایران قرار دارد و بر پایه روایات تاریخی و حدود جغرافیایی ذکر شده در نوشته های سده های نخستین اسلامی با کوهستان بشاکرد در شرق استان هرمزگان مطابقت دارد.
 
تمامی منابع جغرافیایی که حدود کوهستان کوچ را ذکر نموده اند درباره این کوهستان چنین می نویسند: حدود این کوهستان از جنوب به دریا و از شمال به حدود جیرفت ، رودان و کوهستان بو غانم ، از شرق به خواش و بیابانی که بین کوچ و مکران است و غرب آن بلوچ و حدود منوجان و هرموز کهنه ختم می شود ( مقدسی 1361، ج2، 694 ؛ ابن فقیه ،1349 ، 20؛ یاقوت حموی ،1995 ،382 ؛ بی‌نا ، 1423 ، 48 ؛ ابن حوقل ، 1938 ، ج2 ، 307 ؛ اسطخری ،1340 ، 141) هرموز کهنه با شهرستان میناب مطابقت دارد و کوهستان بوغانم نام تاریخی کوهستانی بین جیرفت و کوچ است. این حدود با کوهستان بشاکرد مطابقت دارد و هیچ دلیلی برای رد این حدود در منابع تاریخی و جغرافیایی ثبت نشده است.
 
علاوه بر روایات باستانی درباره کوهستان کوچ و اشارات شاهان هخامنشی در کتیبه ها به ساکنان این کوهستان ، شاهنامه فردوسی نیز به این قوم در کنار قوم بلوچ اشاره نموده و بزرگی و شجاعت این دو قوم را ستوده است. برای نخستین بار در کتیبه خشایار شاه در تخت جمشید به قوم آکوفیجیا اشاره شده است.(شارپ،1346، 111) . بنا به عقیده هرتسفلد آکوفاجا به معنی کوهستان آمده که کوفاکا،مردم کوهستان می شود و کوفج از این نام مشتق شده است و نام دیگرکوهستان کوچ ، کوفج است.(به نقل از مستوفی، 1351 ، 4 ) در هنگام یورش اعراب به ایران در سده نخستین اسلامی کرانه های هرمزگان و ناحیه گرمسیرات کرمان(جنوب کرمان ) تا دریا گشوده شد. با مهاجرت ساکنان گذشته آن به دیگر نقاط ، اعراب در خانه های آنها ساکن شده و به کشت و زر پرداختند. (بلاذری، 1337، ج 2، 546)
 
بی خانمانی ایرانیان دیری نپایید و کوچیان ساکن کوهستان برای بیرون راندن اعراب از سرزمین ایران به پا خاستند. 4 سده نخستین اسلامی گرمسیرات کرمان تا کرانه های دریا در حدود هرموز کهنه صحنه درگیری های بلند مدت کوچیان و در ادامه از سده سوم بلوچ ها با اعراب و حکومت های متقارن صفاریان،سامانیان و آل بویه است. در سده 4 هجری کوچیان حاکمان گرمسیرات کرمان و مکران هستند و بر بازرگانی، اقتصاد و ت این منطقه مهم نظارت دارند. (افضل الدین کرمانی، 1356،123) و(محمد بن ابراهیم،1343، 9)
 
پس از ورود سلجوقیان به ایران، قاورد سلجوقی در کرمان ساکن شده و پس از قدرتگیری به فکر توسعه قلمرو به کرانه های خلیج فارس افتاد.در نیمه سده 5 هجری با کشتاری بزرگ و نسل کشی که بیشتر مورخان به آن اشاره نموده اند نام قوم و کوهستان کوچ را از تاریخ ایران حذف نمود.
 
ابوحامد کرمانی، مورخ سده ششم هجری می نویسد: سلطان قاورد پس از فرستادن جاسوسان به محدوده کوچیان و آگاهی از راه ها ،نیروها، بزرگان و سران قوم ؛ پس از آگاهی از جمع شدن همه بزرگان هفت کوه معروف کوچیان به‌سرعت راهی جیرفت شد و در سه شبانه‌روز خود را به کوه بارجان ، مرکز حکومت کوچیان رساند و با غافلگیر کردن آن‌ها تمامی سران و بزرگان و ن و حتی بچه‌های درون گهواره را از دم تیغ گذراند ( ابو حامد کرمانی ، 1326 ، 123 ) پس از کشتار سران قوم شمشیر در ضعفا نهاد و بیشتر این قوم را قتل عام کرد و راهی هرموز کهنه شد.
 
پس از این کشتار از شوکت و بزرگی کوچیان کاسته شد و در سده هفت هجری مورخ دیگر کرمانی می نویسد عده ای از ایشان در کوره راههای کوههای بشکارد و کوههای عمان ساکن هستند.(منشی کرمانی ، 1362 ، 13 ) از این تاریخ دیگر نامی از قوم و کوهستان کوچ ذکر نمی شود و نام قوم و کوهستان از تاریخ مهو می شود و بشکارد نام جدید کوهستان می گردد.
 
از بشکارد تا بشاگرد
 
در هیچ کدام از منابع تاریخی و جغرافیایی از کوهستان بشاکرد به شکل بشاگرد یاد نشده است و این نام برای این کوهستان یک نام بی مسما و بی معنی و بی پایه و اساس است. نام این منطقه در فارسنامه ناصری ، نوشته های تاریخی پیش از آن و لغت نامه دهخدا بَشکَردو یا بَشاکرد است. نکته قابل توجه این است که مصحح کتاب فارسنامه ناصری نام نوشته شده توسط مورخ را بشکرد یا بشاکرد می داند و در زیرنویس یاد می کند اما خود نام بشاگرد را بر می گزیند! هم اکنون نیز هیچ کدام از ساکنان این کوهستان و حتی ساکنان جنوب کرمان، بندرعباس، میناب، جاسک، سیریک، بلوچستان این کوهستان را به نام بشاگرد نمی شناسند بلکه به این کوهستان بشکرد یا بشاکرد و به ساکنان آن بشاکردی می گویند.
 
با توجه به فرهنگ سازی و اهمیت خورده فرهنگ ها و فرهنگ های بومی محلی و جهت حفظ میراث ناملموس نام ها که خود هویت ساز هر منطقه محسوب می شوند درخواست نگارنده بازسازی این نام در نوشته ها و دستورهای یون و رسانه ها می باشد تا این حق کشی به دیگر محرومیت های این مردم شجاع ،قانع ،ایران دوست و بیگانه ستیز افزوده نگردد.
 
 محمد میردادی
مورخ و پژوهشگر تاریخ جنوب
 
 
 
 
کتابنامه:
منشی کرمانی ، ناصرالدین ،(1362)، سمط العلی للحضره العلیا، چاپ دوم،عباس اقبال آشتیانی، تهران: اساطیر.
مستوفی ،احمد ، (1351 ) کوچ و بلوچ ، مجله پژوهش های تاریخی، شماره 8 ، 46-60.
فردوسی ،ابوالقاسم ،(1378)، شاهنامه ،چاپ چهارم، عبدالله اکبریان راد ،تهران: الهام.
بلاذری ، ابوالحسن احمد بن یحیی ،(1337)، فتوح البدان ، تهران: نقره.
شارپ ،نارمن ،(1346) فرمانهای شاهنشاهی هخامنشی، چاپ اول ، شیراز . بی نا.
بن حامد کرمانی ،افضل الدین ابو حامد احمد ، (1326 )،تاریخ افضل، مهدی بیانی ، تهران: دانشگاه تهران.
ابن حوقل ،محمد،(1938) ،صوره الارض ، بیروت: دارالصادر افست لیدن.
ابن حوقل، محمد ،(1346) صوره الارض، چاپ اول ، جعفر شعار ، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
ابن خرداذبه ، ابوالقاسم عبیدالله ،(89)، المسالک و الممالک ، بیروت: دارالصادر افست لیدن.
اسطخری ، ابواسحق ابراهیم ،(1340 ) مسالک و ممالک ، چاپ اول ، ایرج افشار ، تهران ،بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
اصطخری ، ابواسحاق ابراهیم ،(2004) ،المسالک و الممالک ، بیروت: دارالصادر.

منبع:جنوب ایران نیوز
 

از فرمان مشروطیت تا پیروزی انقلاب؛

از صدور فرمان مشروطیت در سال 1285تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 جمعا 24 دوره مجلس شورای ملی در کشور تشکیل شده که هرمزگان از دوره سوم در خانه ملت صاحب نماینده بوده است.

به گزارش ایلنا از هرمزگان، مجلس شورای اسلامی رکن اصلی نهاد قانونگذاری در کشور ایران است که از نمایندگان منتخب مردم تشکیل شده‌ است. در فرمان مشروطیت از مجلس ایران هم به عنوان مجلس مقدس شورای ملی و هم مجلس شورای اسلامی نام برده شده‌ است.

در قانون اساسی مشروطه و قانون اساسی جمهوری اسلامی پیش از بازنگری نام این نهاد "مجلس شورای ملی" بوده‌ است.

هر چند که در ۳۱ تیر ۱۳۵۹ نمایندگان مجلس این نهاد را مجلس شورای اسلامی» نامگذاری کردند.

نخستین جلسه رسمی دوره اول مجلس در کشور در تاریخ 1285/7/12 و نخستین جلسه رسمی دوره دوم در 1288/1/24 افتتاح شد که هرمزگان سهمی در نمایندگی مجلس نداشت.

با افتتاح دوره سوم در تاریخ 1293/10/19، عبدالله خان منتصر السلطنه به عنوان نماینده بندرعباس و توابع انتخاب و راهی مجلس شد.

72E90064-0097-4890-85AC-B321B96D12A5

در دوره چهاردهم در سال 1322 خورشیدی شیخ عبدالله گله داری به عنوان نماینده بندرعباس و توابع انتخاب شد.  

در دوره نوزدهم مجلس در سال 1335 مصوب شد که مدت اجلاسیه مجلس از 2 سال به 4 سال افزایش و تعداد نمایندگان نیز از 136 نفر به 200 نفر افزایش یابد.

بدین لحاظ از دوره بیستم در سال 1339 هرمزگان علاوه بر نماینده در بندرعباس، صاحب دو نماینده دیگر؛ یک نماینده در بندرلنگه و یک نماینده در میناب شد. 

به این ترتیب در این سال تعداد نمایندگان به 3 نفر افزایش یافت. 

در دوره بیست و یکم سال1342 برای اولین بار 6 زن جزو منتخبین مجلس قرار گرفتند.

FCAA717B-E46C-4846-A0DD-D77960E9DE89

تعداد نمایندگان هرمزگان در دوره بیست و سوم در سال 1350 نیز دستخوش تغییرات شد و از 3 نفر به 4 نفر (دونفر بندرعباس ، یک نفر میناب و یک نفر بندرلنگه) افزایش یافت.

سرانجام به دنبال مبارزات ملت ایران و استعفای بسیاری از نمایندگان و سقوط رژیم پهلوی، عمر مجلس بیست و چهارم در تاریخ 1357/11/21 به پایان رسید.

لازم به ذکر از سال 1293 تا 1357، علی کازرونی (بندرعباس)، مختار مشیر دوانی (بندرعباس) و محمد علی آموزگار (بندرلنگه) صاحب بالاترین نمایندگی (4 دوره) در کارنامه خود بودند.

گردآوری و تنظیم: سمانه کمالی باغستانی (برگرفته از کتاب درحال چاپ علی کمالی زاده)



بندر عباسدر قرن چهارم هجری در حوالی بندرعباس فعلی، بندر و روستای كوچكی به نام سورو» وجود داشت كه جغرافیانویسان قرن چهارم هجری قمری از آن نام برده‌اند. برخی معتقدند شهرو» كه اصطخری به عنوان دهی كوچك بر كنار دریا» از آن نام برده، همان بندر سورو» است. این بندر در 924 هجری قمری بندر جرون» خوانده می‌شد و دهكده‌ای كوچك بود و در روبه‌روی سواحل شمالی جزیره پر اهمیت هورموز» آن روزگار، قرار داشت. در سال 1514، پرتغالی‌ها این دهكده كوچك را برای پیاده شدن، و بارگیری اجناس از خشكی‌ انتخاب كردند . به دلیل خرچنگ زیادی كه در ساحل این بندر وجود داشت، نام آن را بندر كامارااو» یا كامبارائو» یعنی بندر خرچنگ گذاشتند. نام متداول بعدی ؛ یعنی گمبرون» یا گامبرون» به احتمال زیاد از لغت پرتغالی گامارائو» اقتباس شده است. در سال 1622 میلادی شاه عباس توانست با كمك انگلیسی‌ها دست پرتغالی‌ها را از این بندر كوتاه كند. به افتخار این پیروزی بندر گمبرون» به بندرعباس» تغییر نام داد. تا قبل از سال 1650 میلادی ( 1070 هجری قمری ) بندرعباس حصار نداشت؛ ولی از این زمان دور شهر را محصور كردند و بر امنیت آن افزوده شد. انگلیسی‌ها و هلندی‌ها در بندرعباس تجارتخانه، و در كنار دریا عمارت زیبایی بنا كردند. در این بندر لنگرگاه مناسبی وجود داشت؛ لذا اكثر كشتی‌های بزرگی كه از هند برای ایران و عثمانی و سایر نقاط كالا حمل می‌كردند، در این بندر لنگر می‌انداختند.
هلندی‌ها در سال 1110 هجری قمری ( 1698 میلادی ) با كسب اجازه ار دولت ایران ، شهر تازه‌ای با بافت و معماری ویژه در وسط شهر بندرعباس بنا نمودند. ( عمارت كلاه‌فرنگی در همین ایام بنا شده است.) بافت و شكل ظاهری شهر جدید تا سال 1135 هجری قمری دوام یافت. در نیمه نخست قرن هفدهم ، نمایندگان كمپانی هند شرقی سعی كردند بندرعباس را به پایگاه اصلی خود در خلیج فارس تبدیل كنند؛ به همین لحاظ، مركز كمپانی هند شرقی در بندر عباس مستقر گردید. ناوهای نظامی كمپانی هند شرقی نیز در آب‌های نزدیك بندرعباس پهلو گرفتند. این شركت در سال 1759 به علت متشنج شدن اوضاع و بمباران تأسیسات تجاری انگلیسی‌ها در بندرعباس، مركز تجارت خود را از این بندر به بندر بصره منتقل نمود . این امر بیش از پیش ، شرایط انحطاط بندرعباس را فراهم كرد. بعد از ظهور نادرشاه، بندر بوشهر مقر ناوگان ایران شد و بندرعباس و توابع آن طبق قرارداد، به سلطان مسقط به اجاره واگذار شد. در پی شورش سال 68 میلادی در مسقط ، این امتیاز لغو شد و شهر بندرعباس و توابع آن دوباره به تصرف كامل دولت ایران درآمد. پس از پیروزی نهضت مشروطیت و تصویب قانون ایالات و ولایات، بندرعباس و توابع آن جزء محدوده ایالت فارس قرار گرفت و سپس در محدوده اختیارات حاكم كرمان درآمد. در تقسیمات فعلی كشوری شهر بندرعباس مركز استان هرمزگان است. این شهر یكی از مهم‌ترین مراكز استراتژیكی و تجاری ایران در جوار خلیج‌فارس و دریای عمان است. بارنداز شهید رجایی، اسكله عظیمی است كه بخش وسیعی از مبادله كالاهای تجاری بین ایران و دیگر كشورها از طریق آن صورت می‌گیرد. بندرعباس از طریق راه‌های دریایی، راه‌آهن، جاده‌های ترانزیتی درجه یك و از طریق هوا به كلیه مناطق داخلی و دیگر كشورهای جهان مرتبط است. بندر لنگهدر جغرافی زمان هخامنشیان ، از بنادر مهم و تجاری خلیج‌فارس اندك نام برده شده است. گمان می‌رود كه بندر گوگانا» همان بندر لنگه امروزی باشد كه در دوران حكومت هخامنشیان از بنادر معتبر تجاری محسوب می‌شده است؛ ولی در اثر تغییر و تحولات تاریخی و عدم توجه، این بندر كم‌كم رو به انحطاط گذارده و از رونق آن كاسته شده است. در سال 1638 تاورنیه» - سیاح فرانسوی – طی سفر از بصره به بندر لنگه، مدت دو روز در این بندر اقامت نموده و از آن به خوبی یاد كرده است. در سال 1760 میلادی ، اعراب جواسم سواحل جنوبی خلیج‌فارس طی یك مهاجرت وسیع، جزیره قشم و بندرلنگه و بندر شناس را تصرف كردند. در زمان كریم‌خان‌زند ( 1773 – 1743 میلادی ) سهولت ارتباط دریایی خلیج‌فارس از طریق بندر لنگه، رونق تجاری قابل توجهی در بندر لنگه و بندر كنگ به وجود آورد ور اه كاروان‌رو شیراز نیز به اهمیت بازرگانی این دو بندر افزود. اعراب جواسم به دستور كریم‌خان زند و بنا به ت نظامی او، در بندر لنگه سكونت گزیدند و در آبادی و رونق آن همچنان كوشیدند؛ به طوری كه بندر فوق از مشهورترین بنادر خلیج‌فارس شد و در دوران قاجار، به عروس بنادر ایران معروف گردید. تا سال 96 میلادی، اعراب جواسم بر بندر لنگه تسلط داشتند. در سال 89 میلادی در بندر لنگه دفتر كنسولگری فرانسه تأسیس گردید و از همین سال، گمرك بندر لنگه و بندرعباس زیر نظر و ریاست بلژیكی‌ها قرار گرفت. در سال 98 میلادی یكی از افراد خانواده‌های حكومتی بندر لنگه به علت ضعف حكومت مركزی، بندر لنگه و مناطق اطراف آن را تحت تصرف خود درآورد و علی‌رغم مخالفت دولت مركزی ایران، نمایندگانی را جهت اداره امور بندر لنگه انتخاب نمود. در اوایل سال 99، به سلطه او در بندر لنگه خاتمه داده شد. در اواخر حكومت سلسله قاجاریه، بندر لنگه رو به ویرانی گذاشت و از شروع جنگ جهانی اول تا بعد از جنگ دوم جهانی ( 1945 ) كه انواع بیماری‌های واگیردار همراه با فقر و قحطی شیوع پیدا كرده بود، اكثر مردم این شهر فعالیت خود را تعطیل كرده، و به نقاط دیگر مهاجرت كردند. به همین دلیل به مرور زمان، نقاط مسكونی شهر خالی از سكنه شد و شهر فعالیت و چهره واقعی خود را از دست داد و سپس آرام‌آرام رونق یافت. بندر لنگه امروزی شهر نسبتاً آباد است و هم‌چنان فعالیت‌های تجاری آن رو به گسترش می‌باشد. این بندر از طریق جاده‌های درجه یك و فرودگاه، با سایر نقاط ایران ارتباط زمینی و هوایی دارد. بندر كنگتاریخ دقیق بنای شهر كنگ مانند اغلب شهرهای ایران مشخص نیست؛ اما منابع تاریخی نشان می‌دهند كه پیش از آن‌كه نامی از بندر لنگه در میان باشد، بندر كنگ ساخته شده است. گفته می‌شود كه تاریخ بنای شهر كنگ به 00 سال پیش می‌رسد و این بندر كوچك در طول عمر خود چهار بار تخریب و از نو ساخته شده است، و بنای فعلی آن چهارمین شهری است كه بر روی خرابه‌های شهر قبلی احداث شده است. روایتی نیز در دست است كه نشان می‌دهد، در حدود 100 سال پیش بندر كنگ ناحیه‌ای آباد و پررونق بوده است. این شهر، دوره‌ای در تصرف پرتغالی‌ها و هلندی‌ها بوده است و هنوز آثاری از قلاع و تجارتخانه‌های آنان در این بندر به صورت خرابه‌ باقی مانده است. شهر كنگ یكی از بنادر شهرستان بندر لنگه است. مساحت آن 5 كیلومتر مربع می‌باشد و در 6 كیلومتری خاور بندر لنگه واقع شده و فاصله آن تا مركز استان 260 كیلومتر است. مردم شهر كنگ مانند دیگر ساحل نشینان اغلب دریانورد و عموماً ماهیگیر هستند و از مشاغل عمده آنان توربافی و لنج‌سازی است كه از مهم‌ترین صنایع مردم این منطقه می‌باشد. در سالیان گذشته، كلیه لنج‌های خلیج فارس به وسیله لنج‌سازان كنگی ساخته می‌شد؛ ولی بعدها به علت مشكلاتی كه در تهیه چوب مخصوص لنج‌سازی كه مستقیماً از سواحل آفریقا وارد می‌شد به وجود آمد، صنعت لنج‌سازی در كنگ رونق و شكوه گذشته خود را از دست داد. مینابتاریخ میناب با تاریخ شهر هرمز باستانی درآمیخته است. در حال حاضر خرابه‌های این شهر در نزدیكی شهر میناب قرار دارد و در واقع این شهر جای آن را گرفته است. در سال 326 قبل از میلاد، اسكندر مقدونی دریاسالار خود ـ نثارخوس (نئارك) – را از طریق مصب سند رهسپار خلیج فارس كرد. وی پس از عبور از سواحل مكران به دهانه رودخانه آدمیس» در نزدیكی شهر هرمز رسید و مورد استقبال اهالی شهر قرار گرفت و چندین روز در این شهر اقامت كرد. عده‌ای از مورخان، بنیانگذاری شهر هرمز كهنه را به اردشیر بابكان ( پاپكان) ساسانی منسوب می‌دانند؛ در صورتی كه چندین قرن پیش از آن سپاه اسكندر در این شهر اقامت داشته است. در حدود سال 1000 میلادی یكی از شیوخ عمان به نام محمد برای تصرف خلیج فارس و سواحل آن هجوم آورد و از نیتی اهالی هرمز نسبت به حاكم وقت استفاده كرد و بندر هرموز را تصرف كرد. پس از او، پسر وی به نام سلیمان و سپس فرزندان او حكومت شهر هرمز را به دست گرفتند. در سال 1300 میلادی، جمعی از سواران مغول ( نوادگان امیر تیمور گوركانی) به این شهر حمله كردند و خرابی‌ بسیار به بار آوردند. در نتیجه امیر هرمز همراه با مردم شهر، بندر هرمز را ترك كرده و به جزیره هرمز كنونی مهاجرت نمودند و بدین ترتیب حكومت خشكی هرمز به جزیره جرون منتقل شد. در سال‌های 04 ـ 1793 میلادی سلطان عمان ـ سلطان ابن احمد ـ با حمایت انگلیسی‌ها، حاكمیت خود را در گواتر به ناصرخان ـ حاكم آن ناحیه ـ تحمیل كرد و نفوذ خود را در سواحل مكران گسترش داد و بدین‌سان سواحل دریای عمان نیز به دست وی افتاد. وی در رویارویی با ایران احتیاط می‌كرد؛ اما سعی كرد تا اداره بندر عباس و میناب را نیز به دست آورد. در این ایام، آقا محمدخان قاجار به دلیل درگیری‌های داخلی فرصت نكرده بود تا قدرت خود را در جنوب كشور تحكیم نماید. بدین لحاظ جزایر قشم و هرمز تحت كنترل حكومت عمان قرار داشت. در سال 52 با توافق دولت ایران و عمان عهد‌نامه‌ای تنظیم شد كه طی آن، اراضی سواحل و جزیره‌های ایران و شهر میناب مجدداً به مالیكت ایران درآمد.
میناب امروزی كه تاریخ آن با قدمت تاریخی هرمز قدیمی درآمیخته است، شهری آباد و پررونق است. این شهر یكی از نواحی مستعد كشاورزی استان هرمزگان نیز هست و محصولات جالیزی، مركبات و خرمای آن بسیار معروف می‌باشد.جاسكنام این بندر كه امروز جاسك نامیده می‌شود، در دوران گذشته به صورت‌های جاشك، چاشك، جك، رأس‌الجاسك و چاسك نیز ثبت شده است. در دوران بسیار قدیم بندر جاسك یكی از كانون‌های معتبر آیین میترا بود. معبدی به نام آناهیتا در جاسك باقی مانده است. تهمتن‌بن توران شاه ملقب به سلطان قطب‌الدین در سال 1330 میلادی به بعد در جاسك حكومت داشته است.
در سال 1614 میلادی انگلیسی‌ها بندر جاسك را به عنوان بندر تجاری خود در شمال خلیج‌فارس انتخاب كردند. اولین محموله انگلیسی‌ها در سال 1616 با كشتی از هند در جاسك پهلو گرفت و در سال 1619 میلادی، تجار مذكور اولین تجارتخانه شركت هند شرقی در جاسك را تأسیس كردند. این بندر تا زمانی كه بندرعباس به تجارت انگلیسی‌ها اختصاص داده شد، مركز تجارت و معاملات كمپانی هند شرقی با مركز ایران بود. در اواخر سال 1620 میلادی هلندی‌ها از ورود دو كشتی كمپانی هند شرقی به بندر جاسك جلوگیری كردند. این كار كه منجر به نبرد سختی بین انگلیسی‌ها و هلند‌ی‌ها در حوالی این بندر شد، به شكست و اخراج هلند‌ی‌ها از بندر جاسك انجامید. كشور انگلیس برای بسط نفوذ خود در سال 64 میلادی اقدام به استحكام مواضع خود در خلیج فارس نمود. از جمله این اقدامات، ایجاد خطوط تلگراف و كابل زیردریایی بود كه ایران و هند را از طریق گواتر – جاسك – بندرعباس مرتبط می‌ساخت. دولت انگلیس استحكامات نظامی چندی در جاسك به وجود آورد. در سال 1901 میلادی خطوط تلگرافی ( سیم دریایی ) دیگری از بندر جاسك به مسقط ( عمان) دایر شد كه مركز آن در جاسك قرار داشت. در سال 1932 از سوی دولت ایران عبور بدون اجازه هواپیماهای انگلیسی و هلندی كه از خاور دور به خاورمیانه می‌آمدند، ممنوع اعلام شد؛ زیرا از بدو تأسیس خطوط هوایی، این دو كشور بدون كسب اجازه در فرودگاه‌های جاسك ـ بندرعباس – لنگه فرود می‌آمدند. در نتیجه این ممنوعیت، مسیر پروازهای فوق تغییر كرد. بندر جاسك امروزه از شهرهای نسبتاً آباد استان هرمزگان است كه سه طرف آن را آب‌های ساحلی احاطه كرده و آن را به صورت یك شبه‌جزیره درآورده است. شهر از دو سوی شرق و غرب به خلیج جاسك می‌پیوندد و از سوی دیگر ( شمال شرقی )، به مناطق نظامی متصل است. این موقعیت، شكل ظاهری شهر را به حال طولی درآورده و عرض آن را بسیار محدود كرده است. قشمایرانیان ، در روزگار قبل از اسلام جزیره قشم را بنوكاوان» ، ابن‌كوان» ، برخت»، ابركافان»، افركاوان» و لافت» می‌گفتند؛ ولی به تدریج این اسامی به فراموشی گرایید و نام‌های كشم و قشم متداول گشت. این جزیره را به خاطر طول زیاد آن جزیره الطویله» نیز نامیده‌اند. در زمان شورش مغول و هرج‌ومرج ناشی از آن، رییس قبیله توران در جزیره قشم سكونت اختیار كرد و به آبادانی ان پرداخت و به توران‌شاه ملقب شد. پرتغالی‌ها در سال 1507 میلادی در جزیره قشم استحكامات نظامی مهمی ایجاد كردند، و از ورود كشتی‌های جنگی سایر دولت‌ها به این جزیره جلوگیری كردند. این وضع تا زمان سلطنت شاه عباس صفوی ادامه داشت. در سال 1645، هلندی‌ها قوای نظامی مهمی در خلیج‌فارس گرد آوردند و به بهانه این كه ایران قرارهای عهدنامه تجاری خود با آن كشور را رعایت نكرده است، حصار و قلعه قشم را تصاحب كردند و نیروهای نظامی خود را در آنجا اسكان دادند؛ ولی به علت گرمای شدید هوا، بسیاری از نیروهای هلندی تلف شده، و عاقبت هلندی‌ها مجبور به تخلیه جزیره قشم شدند. در بین سال‌های 1720 ـ 17 میلادی اوضاع خلیج فارس رو به وخامت نهاد. حاكم عمان تعدادی از جزایر واقع در نزدیك سواحل ایران، از جمله قشم را تصرف كرد؛ ولی چندین فروند كشتی جنگی انگلیسی مهاجمان عمانی را مغلوب كردند. پس از مرگ نادرشاه در سال 1747 میلادی، نفوذ ایران بر خلیج فارس ضعیف‌تر شد و طوایف عرب جواسم توانستند دامنه ات خود را گسترش داده و حوزه متصرفات خویش را تا نزدیكی سواحل ایران برسانند و در سال 1760 ، جزیره قشم را كه تا آن زمان در تصرف یك طایفه مشخص بود، تسخیر نمایند. در سال 1763، كریم خان زند نفوذ و اقتدار خود را در جنوب ایران مجدداً مستقر ساخت. در سال 82 میلادی، حكومت انگلیسی بمبئی تصمیم گرفت كه مركزی جهت توقف نیروی دریایی انگلیس در خیلج فارس ایجاد كند. برای این منظور چندین نقطه در خلیج فارس مورد بررسی قرار گرفت و بالاخره باسعیدو ، واقع در جزیره قشم برای این منظور انتخاب شد. در این ایام دولت انگلیس قوای خود را در محل باسعیدو استقرار داد. چندی بعد، آن‌ها نیز به دلیل بدی آب و هوا و نبودن امكانات زندگی مجبور به ترك باسعیدو شدند. تأسیسات انگلیسی‌ها در بندر باسعیدو هنوز هم باقی مانده است. در سال 1909 میلادی، انگلیسی‌ها مجدداً در بندر باسعیدو، انبارهایی برای سوخت كشتی‌ها ایجاد كردند كه در جنگ جهانی دوم مورد استفاده قرار گرفت. پس از پایان جنگ جهانی دوم، به فعالیت انگلیسی‌ها در این بندر خاتمه داده شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، قشم اهمیت بیش‌تری پیدا كرد، تا این‌كه پس از پایان جنگ تحمیلی، در سال 1368 شمسی به عنوان دومین بندر آزاد ایران شناخته شد و به دنبال آن در سال 1369، این عنوان به تصویب هیأت دولت رسید. در همین سال فعالیت گمركی این بندر كه یكی از فعال‌ترین مناطق تجاری و صنعتی در خلیج فارس و دریای عمان است، آغاز شد. بدین ترتیب با فعال شدن این بندر، فعالیت‌های تجاری ایران با سایر كشورهای همسایه و منطقه گسترش بیش‌تری یافت. علاوه بر آن، پروژه‌های احداث فرودگاه بین‌المللی قشم و بندرگاه آن، با ظرفیت پذیرش كشتی‌های 60 هزار تنی و نیز طرح اتصال زمینی جزیره قشم به بندر عباس آغاز شد. ابوموسیدر كتب تاریخی و جغرافیایی، از این منطقه به نام‌های بوموسی، ابوموسی، بن‌موسی، بوموف، باباموسی و گپ‌سبز نام برده شده است. بررسی‌های انجام شده، نشانگر آن است كه از هزاره قبل از میلاد جزیره ابوموسی، همانند سایر جزایر دریای پارس توسط ایرانیان اداره می‌شده و جزو قلمرو دولت ایران بوده است. دریای پارس و جزایر آن از جمله ابوموسی، در روزگار عیلامیان به ویژه در زمان سلطنت شیلهك این شوشیناك» . ( 1151-1165ق.م) تحت حكومت این سلسله بود. در دوره مادها و به ویژه در زمان سلطنت هُوِخشَترَه»، این جزیره به همراه سایر جزایر دریای پارس، جزو یكی از ایالت‌های جنوب غربی و سپس جزو ساتراپ ( استان ) چهاردهم دولت ماد به نام درنكیانه» و بخشی از كرمان بود. در روزگار هخامنشیان، جزایر خلیج‌فارس از جمله جزیره ابوموسی به موجب بند 6 ستون اول كتیبه بیستون جزو استان پارس بوده است. در زمان اشكانیان، به ویژه در روزگار سلطنت مهرداد اول ( 171ـ 138 ق.م) بنادر و جزایر دریای پارس تحت حكومت این سلسله قرار گرفت. در دوره ساسانیان، جزایر و بنادر خلیج‌فارس جزو قلمرو ایران و كوره ( شهر) اردشیر خوره، در محدوده پادكیسانِ نیمروز بوده است. در سال 23 هـ .ق جزیره ابوموسی و سایر شهرها و ولایت‌های كرانه شمالی خلیج فارس به تصرف اعراب درآمد. در دوره حكومت امویان و عباسیان، كرانه‌ها و جزیره‌های خلیج فارس، توسط فرستادگان آنان اداره می‌شد. در اواسط قرن سوم هجری قمری، یعقوب لیث صفاری در سیستان نخستین دولت مستقل ایرانی را پایه‌گذاری كرد. بعد از مرگ وی، برادرش عمرولیث، از سوی خلیفه بغداد به حكومت فارس، بوشهر، بنادر و جزایر كرانه‌های شمالی و جنوبی خلیج فارس. . . منصوب شد. در سال 323 هـ . ق عمادالدوله دیلمی، بنادر و جزایر خلیج‌فارس از جمله جزیره ابوموسی را تصرف كرد. در تمام مدت حكومت ‌آل‌بویه، بنادر و جزایر سراسر كرانه‌های خلیج فارس در قلمرو فرمانروایی آنان قرار داشت. پس از انقراض سلسله آل‌بویه، سلجوقیان كرمان در آن منطقه حكومت یافتند و كلیه كرانه‌های شمالی و جنوبی و جزایر خلیج‌فارس از جمله بحرین، ابوموسی، كیش و خوزستان را متصرف شدند. این جزیره تا سال 538 هـ . ق كه حكومت سلجوقیان كرمان دوام داشت، جزو قلمرو آنان محسوب می‌شد و توسط حكومت دست نشانده آنان ـ بنی‌قیصر یا ملوك كیش ـ اداره می‌شد. پس از انقراض ملوك كیش، در سال 626 هـ . ق حكومت جزیره كیش و سایر جزایر خلیج فارس، از سوی اتابك ابوبكر بن سعد زنگی ( اتابك فارس ) به ملوك هرمز واگذار شد كه تا سال 779 هـ . ق مالكیت‌ آن‌ها بر این جزایر ادامه داشت. تیمور گوركانی در یورش‌های خود، خلیج فارس و بنادر و جزایر آن از جمله ابوموسی را ضمیمه متصرفات خویش كرد و تا سال 873 هـ . ق كه اعقاب او در ایران حكومت داشتند، این منطقه جزو ایالت‌ فارس محسوب می‌شد. در دوره شاه عباس صفوی، پرتغالی‌ها ابوموسی را به تصرف خود درآوردند؛ ولی این جزیره ، پس از یك دوره طولانی به وسیله نیروهای ایرانی آزاد گردید. در سال 1147 هـ.ق ( 1735 م . ) از سوی نادرشاه افشار، لطیف‌خان دشتستانی به سمت حاكم ایالت دشتستان ، شولستان و دریاداریِ كل سواحل، بنادر و جزایر خلیج‌فارس منصوب شد و تمام جزایر از جمله ابوموسی را از دست یاغیان خارج كرد . لطیف‌خان دشتستانی، در سال 1149 هـ . ( 1736 م . ) به بحرین لشكر كشید و شیخ جبار هوله را شكست داد و آنجا را نیز به تصرف درآورد. كریم خان زند در سال 1179 هـ . ق ( 1756 م . ) بر سراسر فارس و جزایر خلیج فارس از جمله ابوموسی و . . . اعمال حاكمیت نمود. آقامحمدخان قاجار نزدیك به 10 سال با جانشینان كریم‌خان زند و سایر مدعیان سلطنت جنگ كرد و موفق شد بر تمام ایران، از جمله بنادر و جزایر خلیج‌فارس مسلط شود. در روزگار سلطنت فتحعلی‌شاه نیز این منطقه جزو ایالت فارس بود. در آخرین سال‌های قرن نوزدهم، پس از وارد شدن نیروی دریایی و اتباع ی انگلستان به آب‌های خلیج فارس، به بهانه بیرون راندن ان دریایی و مانع شدن از برده‌فروشی و حفظ امنیت هندوستان، نیروی دریایی انگلستان از عملیات مأموران نظامی حكومت فارس در جزیره ابوموسی جلوگیری به عمل آوردند؛ اما در همان ایام بر روی نقشه‌های ترسیمی انگلستان كلیه خطوط مرزی كه مربوط به ایران بود، به رسمیت شناخته شد و مورد تأیید قرار گرفت. پس از چندی شیخ شارجه با هماهنگی دولت انگلستان ادعای مالكیت جزیره را كرد و با ایجاد چند اسلكه و تأسیسات بندری مختصر ، به انتقال خاك‌سرخ و راه‌اندازی چراغ دریایی و تولید مقدار كمی برق پرداخت. در شروع فصل زمستان سال 1350 شمسی. جزیره ابوموسی تحت سلطه نیروی دریایی ایران قرار گرفت؛ ولی در خصوص اختیارات حكومت ایران در این جزیره قبلاً با میانجیگری سر ویلیام لوس» دیپلمات و نماینده وزارت امور خارجه انگلستان در خلیج‌فارس، توافق‌هایی بین دول ایران و شارجه انجام گرفته بود. سر ویلیام لوس كه مدتی از طرف دولت انگلستان مأمور خدمت در بحرین و خلیج‌فارس شده بود، به دنبال مسافرت‌های مكرر به خلیج فارس و شیخ نشین‌های اطراف ، نظرافت و پیشنهادات شیوخ سواحل جنوبی خلیج فارس و دولت ایران را قبل از خارج شدن مأموران انگلستان اخذ كرد، و موفق به پیدا كردن راه‌حلی برای مسائل و مشكلات جزایر تنب بزرگ ، تنب كوچك و ابوموسی شد. بعد از آن‌، دولت ایران و شیخ نشین شارجه بر اساس قراردادی به توافق رسیدند. پس از استقرار نیروهای نظامی ایران در بلندی‌ها و مناطق سوق‌الجیشی جزیره و حفظ قسمت‌آباد و قابل سكونت جزیره برای اقامت اتباع شارجه، جلساتی تشكیل شد و دولت ایران تمام شرایط قرارداد را هم‌چنان استوار دانست. هم‌چنین در همان سال (1350 ) ، نخست‌وزیر ایران طی نطقی در مجلس شورای ملی اقدام دولت ایران را در باز پس گرفتن جزایر سه‌گانه اعلام داشت و گفت مطابق گذشته، ایران خود را مالك و حاكم جزیره و منابع آن می‌داند. در حال حاضر، به لحاظ فقدان كانون‌های جمعیتی متراكم در این شهرستان، بافت شهری تمركز یافته‌ای در یك مكان مشخص مشهود نیست؛ بلكه بافت شهری به صورت پراكنده و تلفیقی از بافت جدید ( شهرك‌ها ) و قدیمی‌ همراه با واحدهای مسكونی دیگر است كه بیش‌تر اماكن دولتی محسوب می‌گردند.مكان‌های تاریخی و دیدنی استان هرمزگانشهرستان بندرعباس
كناره‌های رودخانه جلالی – كوه‌های شمالی بندرعباس
چشمه معدنی گنو- 24 كیلومتری شمال شرقی بندر عباس
چشمه آب‌گرم لشتان – 7 كیلومتری شرق بندر خمیر
چشمه چاه احمد – مسیر جاده بندر خمیر، بندر لنگه
چشمه آب گرم سایه خوش – مسیر جاده بندر خمیر، بندر لنگه
چشمه آب‌گرم تودولویه – مسیر جاده بندر عباس، لار
چشمه آب گرم خورگوـ جاده فرعی منشعب از جاده بندر عباس، سیرجان
چشمه آب گرم باری – جاده روستایی خورگو، سرخان، باری
چشمه آب گرم سرخان – جاده روستایی خورگو، سرخان، باری
چشمه آب‌گرم كشكو – مسیر جاده بندرعباس، كشكو
چشمه آب گرم نیان – مسیر جاده بندرعباس، سرخان
چشمه آب‌گرم چستانه – 25 كیلومتری غرب بندرعباس
جزیره كیش – جنوب غربی بندرعباس
جزیره هرمز – جنوب شرقی بندرعباس
منطقه حفاظت‌ شده گنو- 29 كیلومتری شمال غربی بندر عباس
جنگل‌های حرا( مانگرو) – سواحل خلیج فارس، شمال جزیره قشم، بندر خمیرو . . .
عمارت كلاه‌فرنگی – محل اداره گمرك بندرعباس
قلعه لافت – روستای لافت
قلعه خمیر – نزدیكی شهر بندر خمیر
چاه‌های آب لافت- پشت قلعه لافت
اسكله باستانی بندر لافت – لافت
محله قدیمی سورو – عرب شهر بندرعباس
پل لاتیدان – 50 كیلومتری غرب بندرعباس
مسجد دژكان – نزدیكی بندر خمیر
مسجد منبر كهنه- غرب بندر عباس
مسجد جامع بندرعباس – بندرعباس
مسجد صحراباغی – بندرعباس
امام‌زاده شاه محمد‌تقی – كنار جاده بندرعباس
امام‌زاده سید مظفر- بندرعباس
زیارتگاه خواجه نصیر- جاده بندرعباس، سورو
امام‌زاده سید كامل- بندرعباس
معبد هندوها – بندرعباس
شهرستان قشم
جزیره قشم – شمال غربی تنگه هرمز
جزیره لارك – جنوب شرقی قشم
جزیره هنگام – 29 میلی قشم
قلعه پرتغالی‌ها – جزیره قشم
آب‌انبار بی‌بی - شهر قشم
آب‌انبار خربز- جنوبی غربی جزیره قشم
چاه پرتغالی‌ها – محوطه نیروگاه برق قشم
شهر قدیم خربز – جزیره قشم
تپه باستانی كولغان – قشم
سدبالاتل – دره كولغان قشم
مسجد برخ- جزیره قشم
مسجد جامع – قشم
زیارتگاه بی‌بی‌ مریم – روستای توریان
زیارتگاه شاه شهید – مجاور شهر قدیمی خریز
بقعه شیخ برخ‌الاسود- قشم
زیارتگاه شیخ اندرآبی – روبه‌روی لافت
نیایشگاه میترا- 15 كیلومتری قشم
شهرستان بندر لنگه
كناره‌های رودخانه مهران – كنار شهرستان بندر لنگه
چشمه آب‌گرم بادون – جاده بندر لنگه ، روستای گزیل
چشمه آب‌گرم آسك – جاده بندر لنگه، روستای گزیل
چشمه آب گرم ملایجی – مسیر جاده بندر لنگه ، بندر گنگ
چشمه آب گرم چارك – مسیر جاده بندر لنگه، گاوبندی
چشمه آب گرم فاریاب – مسیر جاده بستگ، بعد از روستای فتویه
چشمكه آب گرم فتویه – مسیر جاده بستگ
جزیره لاوان – 91 میلی بندر لنگه
جزیره هندورابی – 72 میلی بندر لنگه
جزیره شتور – جنوب شرقی جزیره لاوان
پناهگاه حیات‌وحش – جزیره شتور
عمارت فكری – بندر لنگه
قلعه لشتان – 6 كیلومتری شرق بندر لنگه
مسجد و مناره ملك ابن عباس – غرب بندر لنگه
شهرستان ابوموسی
جزیره تنب بزرگ – 14 میلی‌ جنوب غربی جزیره قشم
جزیره تنب كوچك – غرب جزیره تنب بزرگ
جزیره سیری – 27 میلی ابوموسی
جزیره فرور بزرگ – 36 میلی ابوموسی
جزیره فرور كوچك – شمال غربی جزیره ابوموسی
جزیره ابوموسی – ابوموسی
شهرستان حاجی‌آباد
چشمه آب‌گرم حاجی‌آباد – 30 كیلومتری شرق حاجی‌آباد
چشمه آب‌گرم ده شیخ – مسیر جاده حاجی‌آباد، دولت آباد
شهرستان میناب
كناره‌های رودخانه میناب – میناب
قلعه هزاره (بی‌بی مینو) – میناب
امام‌زاده امیر دیوان – میناب
زنده دل ، حسن . مجموعه راهنمای جامع ایرانگردی : استان هرمزگان ، تهران : نشر ایرانگردان – جهانگردان ، 1379 . ص31-42 ،121-124.* منبع :

شب ولادت امام محمد باقر(ع) بود. سوم صفر ۱۲۶۴ هجری قمری برابر ۱۸ اسفند ۱۲۶۶ هجری شمسی. فرزندی از نسل امام موسی كاظم(ع) در نجف اشرف متولد شد كه پدرش سید عبدالله او را سید عبدالحسین نام نهاد.
شیوه‌های حكومتی مجاهد كبیر آیت‌الله‌العظمی سیّد عبدالحسین نجفی لاری، راغب ساختن مردم به شیوه‌های حكومتی و ی اسلام، باز داشتن مردم از غرب‌گرایی بود. آیت‌الله لاری تجارت روس و انگلیس را در ایران به زیان امت اسلامی می‌دانست و استعمال قند و چای و خوراك و پوشاك خارجی از جمله روس و انگلیس را تحریم كرد. وی ورود كالای خارجی و خروج ارز داخلی مسلمانان را حرام می‌دانست، چرا كه خرید اشیای خارجی را باعث تقویت و معاونت دشمنان اسلام و علاوه بر این اشیاء وارده از بلاد كفر را نجس می‌دانست.
مبارزات سید عبدالحسین نجفی لاری(ره) به دو بخش تقسیم می‌شود، مبارزه با متفقین بالاخص قوای م انگلیسی در جنوب ایران و مبارزه با حكومت مركزی قاجار با بیان قاطع كه گفت: تبدیل سلطنت امویه قاجاریه به دولت حقّه اسلامیه واجب است. در سال ۱۳۲۳ هجری قمری نهضت مشروطه با تحصن علماء در صحن حرم مطهر سیدعبدالعظیم حسنی(ع) آغاز شد.
در همین زمان آیت‌الله سید عبدالحسین به دعوت انجمن ملی فارس به شیراز وارد شده و مورد استقبال بی‌نظیر مردم قرار می‌گیرند و به همراه هفتاد تن از سپاهیان حكومت اسلامی لارستان در صحن مطهر حرم شاهچراغ(ع) اقامت می‌گزینند. دستگاه دولت و عوامل مزدور قوامی‌ها حرم مقدس شاهچراغ را محاصره كرده و گنبد آن را به گلوله بستند و آب و نان را بر مجاهدان غیور فارس دریغ داشتند.
سرانجام سید توانست در درگیری‌‌های شیراز به موفقیت دست پیدا كند و نیرویی پنج هزار نفری را رهبری كند. با حمایت نیروهای قشقایی به رهبری صولت‌الدوله قشقایی و با یاری تجّار و برخی عناصر روشنفكر فارس جبهه مشروطه‌خواهان در شیراز شكل گرفت.
حوزه تسلط سید تا بوشهر در غرب و كرمان در شرق گسترش یافت. در جبهه شرقی شیخ زكریا انقلابی تندرو و شاگرد وفادار سید، نیروهای متشكل از تفنگچیان كوهستان را رهبری می‌كرد و حملات زیادی بر مستبدین در كرمان، داراب، سیرجان و نیریز به انجام رسانید.
در قسمت جنوب لارستان نیروهای وفادار سید به رهبری مشترك مصباح دیوان اوزی و حسین حاج آبادی، مسئولیت عملیات را در نواحی بنادر عباس و لنگه بر عهده داشتند. این نیروها بارها بندر عباس را تصرف كرده و گمرك آن را تسخیر كردند و مستقیما با نیروهای انگلیس مستقر در كنسولگری آن معروف به كلاه فرنگی درگیر شده‌اند. در جبهه غربی لارستان نیروها به رهبری سید حاجی بابا بیرمی و غلامحسین‌خان وراوی بارها به مقر مستبدین در لنگه و بستك حمله بردند.
جبهه بوشهر به فرماندهی زائر خضرخان تنگستانی و شیخ‌حسین چاه كوتاهی كه از طرف سید به ترتیب ملقب به سالار اسلام و سردار اسلام شده بودند موفق به تشكیل انجمن ولایتی می‌شوند. حوزه علمیه نجف نیز بارها حمایت خود را از مبارزات سید اعلام می‌كند.
سرانجام مشروطه در سال ۱۳۲۴ هجری قمری به پیروزی رسید. آیت‌الله‌العظمی حاج سیدعبدالحسین نجفی لاری(ره) از همان ابتدا كتاب مشروطه مشروعه را برای بیداری مردم نگاشت و مواضع اسلامی خود را در نظام مشروطه بیان كرد. از دیدگاه مجتهد لاری حكومت اسلامی با مجلس شوری كار خود را آغاز می‌كند و صحت آرای مجلس در چارچوب قوانین اسلام مشخص می‌شود.
از جمله شرایط اعضای شوری عقیده درست، عدم تظاهر به فسق و فجور، اطاعت از ولی فقیه است. از نظر وی شورایی قابل قبول است كه ولی فقیه و قوانین اسلامی آن را پذیرفته باشد.
به عقیده سید اجرای قوانین اسلامی در هیچ زمانی تعطیل‌بردار نیست و ولی فقیه از جانب امام معصوم(ع) نیابت و خلافت عامه دارد كه زندگی بشر را در زمان غیبت معصوم(ع) بر اساس وحی تنظیم كند.
اندكی پس از تشكیل مجلس شورای عوامل روس و انگلیس به مجلس راه می‌یابند و سید لاری كه متوجه این مطلب است اصرار بر اجرای مشروطه مشروعه زیر نظر ولی فقیه را دارد. در همین زمان شیراز از ظلم قوام و اعوان و انصارش به ستوه آمده است. در سال ۱۳۲۶ قوام‌الملك به دست نعمت‌الله بروجردی كشته شد. آیت‌الله سید عبدالحسین با ارسال تلگرامی به حضرات آیات طباطبایی(ره) و بهبهانی حكایت مزدوران و پسران قوام را بازگو كرده و فریاد وا اِسلاما سر می‌دهد.
حكمران شیراز، صاحب اختیار از كار بر كنار می‌شود و ظل‌السلطان جای اورا می‌گیرد و معتمد دیوان از طرفداران سید سرپرستی ابواب جمعی و ایل خمسه قوام را به عهده می‌گیرد و آیت‌الله لاری با خشنودی رهسپار لار می‌شود.
در شب ۲۳ ربیع الثانی ۱۳۳۳ هجری قمری بوشهر به تصرف انگلیسی‌ها در می‌آید. حضرت آیت‌الله لاری اعلان جهاد داده و خود برای تشویق مجاهدان به قریه كورده هجرت می‌كنند. قابل ذكر است كه بوشهر اولین بار در ۱۲۷۳ مورد حمله انگلیس قرار گرفت. دومین بار در ۱۳۲۳ مورد حمله قرار گرفت كه در این سال دلاورانی چون رئیس‌علی دلواری و زائر خضرخان و حاج حسین چاه كوتاهی به دفاع از آن پرداخت.
پس از شهادت رئیس‌علی بدست یكی از خائنین بوشهر به تصرف انگلیس در آمد و دشمن قصد تصرف لارستان را كرد. سید به‌واسطه رئیس علی مراد از فدائیان از قریه كورده خارج می‌شوند و قوای انگلیس به لار رفته و منزل سید را غارت كرده و اهل بیتش را به شیراز تبعید می‌كند.
سید برای رهبری جهاد به فیروزآباد رفته و به در خواست صولت‌الدوله قشقایی در همانجا به همراه اهل بیتش سكنی می‌گزیند. پس از ملاقات صولت‌الدوله با ساكس، رئیس پلیس انگلیسی جنوب و بی نتیجه بودن آن و به رسمیت نشناختن پلیس جنوب از طرف دولت مركزی انگلیسی‌ها تعدی و به نوامیس مسلمین را شدت دادند. حضرت آیت‌الله لاری با صدور حكم جهاد علیه انگلیس مردم را به قیام می‌خوانند.
وی با استناد به آیات شریفه قرآن كریم همه فرق ششصد كرور مسلمانان حتی صبیان و نسوان را به جهاد فرا خوانده آن را واجب فوری می‌دانند. و سد ابواب طمع این كفار حربی لازم و بهانه و مالیات و گمرك و گرفتن اسلحه از مسلمانان را حرام دانست و فرمان سد ابواب و بیرون راندن آنان باخزی و عار و جاندادن و مهلت ندادن و عذاب نار را جزای دشمن م برشمردند و علاوه بر اجر معنوی جهاد و برتری مجاهدین بر قاعدین و اینكه جهاد هر كس به سود خود اوست اجر هر مجاهد را دویست دینار از بیت‌المال مسلمانان مقرر كرد و خود آن جناب آن را ضمانت كرده خود را زعیم آن برشمردند. سردار عشایر نیز اعلان جهاد كرده و با اتحاد مجاهدین شش هزار نفر در عرض پانزده روز آماده جهاد كردند. اسماعیل قشقایی‌ نامه‌ای به اهالی و علمای شیراز می‌نویسند و در آن اهل شیراز را به دلیل همراهی و فروش آذوقه به دشمن و علمای شیراز را به علت خاموشی و قوام‌الملك را به علت مشخص نكردن مواضعش محكوم می‌كند و اعلام می‌كنند كه قشون مبارزین روز به‌روز افزون می‌شوند در حالی‌كه یك شاهی از من نمی‌گیرند و فقط از سر اعتقاد پاك جهاد می‌كنند.
انگلیسی‌ها با تطمیع دو تن از برادران صولت‌الدوله در صف مجاهدین رخنه كرده و صولت‌الدوله را مغلوب می‌كنند. انگلیس اكنون در پی یافتن سید عبدالحسین نجفی لاری(ره) است آنان از قیر به جهرم رفته و در آنجا به مبارزه می‌پردازند.
سپاهی به رهبری حسین حاجی‌آبادی فراهم می‌شود و به‌سوی بندر عباس روانه می‌شود. سید اسدالله اصفهانی نماینده ولی فقیه در سپاه هستند. چندی بعد سپاهیان توحید بندر عباس را تصرف كرده و كنسولگری انگلیس را تسخیر می‌كنند و مأموران و مسئولان جاسوس از دریا فرار می‌كنند.
سرانجام جهاد دلیر مردان جنوب به رهبری آیت‌الله سید عبدالحسین نجفی لاری(ره) پیروز شد و قسمت پهناوری از خاك كشور اسلامی از تسلط بیگانه رها شد. سید مجاهد علاوه بر جهد، تربیت نسل‌ها و شاگردان كُتُبی گرانقدر تألیف كردند. حدود چهل اثر از ایشان شناخته شده كه برخی از آنان در ابتدا ذكر شد.
از دیگر كرامات وی اینگونه نقل شده كه زمانی كه انگلیسی‌ها در سال ۳۳ بوشهر را تصرف كردند به سمت لارستان و قریه كورده كه سید مجاهد در آنجا بودند حركت كردند. در آن هنگام سید بزرگوار در محراب مسجد كورده به نماز جماعت ایستاده بودند. رئیس‌علی مراد از فدائیان سید با اسب وارد مسجد شده و ایشان را بر ترك اسب خود سوار كرد و از میان دوازده هزار نفر قشون انگلیس عبور داد. دشمن آنان را هدف گلوله قرار داد. حتی عبا و عمامه سید مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
پس از گذر از این واقعه سید عبای خود را گشودند و باكمال تعجب پوكه فشنگ‌های دشمن از میان عبا بر زمین ریخت در حالی كه سید صحیح و سالم بودند و حتی زخمی هم برنداشتند. وی همواره یاران خود و مردم را به برپایی نماز شب دعوت می‌كرد، چنان‌كه خود نیز بر آن اهتمام داشت.
روز جمعه چهارم شوال‌المكرم ۱۳۴۲ هجری قمری، سید برای اقامه نماز جمعه به مصلی رفت. پس از نماز سید به منزل بازگشت. گویی محراب به فریاد آمده و آسمان می‌گریست. سید درجای خود آرام گرفت. سرانجام آیت‌الله‌العظمی سید عبدالحسین پس از ۲۳ سال اقامت در لار، ۴ سال در فیروزآباد و ۶ سال در جهرم در میان مردم دلیر جهرم و مجاهدان جنوب به دیدار معبود شتافت. مرقد مطر آن مجاهد بزرگ در شهر جهرم قرار دارد و به مقبره آقا مشهور است و زیارتگاه فرزندان جهاد و شهادت است. وی دارای سه پسر و هفت دختر بود.


منبع: 
http://konarsandal.ir/1397/08/23/%D9%86%D9%82%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87-%D9%84%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D8%BA-%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86-%D8%B1%DA%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%90-%D8%AC%D9%86%D9%88/
کوتکی/ از سالهای دوری است که، در کنار کتاب‌ها و مقاله‌های بسیارارزشمندی که توسط اهل قلم در مرکزاستان راجع به مناطق جنوبی استان نوشته می‌شود؛ شوربختانه هر از گاهی کتاب ها و مقاله هایی از این هم استانی های نازنین می‌بینیم که آنقدر آدرس اشتباهی در نوشته‌ها شان هست که هر کسی بخواند، نخستین چیزی […]

حمیدشهریاری کوتکی/ از سالهای دوری است که، در کنار کتاب‌ها و مقاله‌های بسیارارزشمندی که توسط اهل قلم در مرکزاستان راجع به مناطق جنوبی استان نوشته می‌شود؛ شوربختانه هر از گاهی کتاب ها و مقاله هایی از این هم استانی های نازنین می‌بینیم که آنقدر آدرس اشتباهی در نوشته‌ها شان هست که هر کسی بخواند، نخستین چیزی که درک می کند این است که تحقیقات این نویسندگان از طریق تلفنی یا براساس شنییده هایی از این وآن است.
در این راستا می شود به مجموعه کتاب‌هایی اشاره کرد که یک دهه پیشتربه هزینه اداره کل میراث فرهنگی استان کرمان منتشر شدند. اصل کار بسیار ارزشمند بود. به گونه ای که برای هرشهرستان جنوب استان یک کتاب در شناخت موقعیتهای جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی و معرفی آثارباستانی و مکانهای گردشگری بود.
باوجودی که انتشار این کتاب ها با هزینه‌های بسیاری همراه شده بود، اما از نظر محتوا آثاری بسیار ضعیف بودند. اشتباه های بسیار واضح و آشکاری داشتند. از آنجایی که بانی آن میراث فرهنگی بود، این اشتباهات می توانستند خسارت های فرهنگی و پیامدهای تاسف برانگیزی از خود در جامعه بر جای بگذارند.
همان سال‌ها نقدی بر چند کتاب از این مجموعه نوشتم از جمله نقدی بر کتاب ‌”کهنوج بر ستیغ پایداری” بود.
……………….
مورد دیگر اینکه سال گذشته مقاله ای در یکی از نشریات معتبرکرمان باعنوان سعید خان مالکی پرچمدار ملی”منتظر شده بود. نکات جالب این بود، در حالیکه شخصیت سعیدخان مالکی که دراواخر دوره قاجار تا دوران پهلوی اول می زیست، معرفی وعکس وی درج شده بود، اما ماجراها و روایت های زندگی شخصیت تاریخی دیگری بنام امیرسعیدخان رودباری (زندگی در اواخر عصر زندیه تا فتحعلی شاه قاجار) منتشر شده بود.
این تفاوت به اندازه ای بود که حتی مردم عادی جنوب کرمان را هم به خنده می انداخت. رواج بی توجهی و افزایش بی اعتمادی به نشریات، کمترین خسارتهای فرهنگی متاثر از این دست از اشتباهات است، که در واقع حاصل نبود مطالعه کافی نویسندگان ما هست.
اشتباه گرفتن قلعه تاریخی کهنوج با قلعه ضرغام السلطنه ازمهمترین اشتباه نویسندگان ما در این دو دهه می توان دانست. این اشتباه را بارها در نوشته های نویسندگان تا سخنان چهره های اجرایی و ی برجسته شهرستان تا مسئولین استانی و کشوری درسفرهای خود به جنوب مرتکب می شوند، می توان دید و شنید که قلعه تاریخی کهنوج را به نام ضرغام السلطنه معرفی می کنند. در حال که ضرغام السلطنه رودباری حتا یک روز هم دراین قلعه نه زندگی داشته ونه حکومت کرده است.

 

چندی پیش نوشته ای دردهمین شماره ماهنامه کشوری ستاره کرمان” از نویسنده هم استانی مان حامد حسینی پناه کرمانی در مورد کهنوج بنام لوارداغ در رگهای جنوب» منتشر شده بود که با خوشحالی و اشتهای خاصی خواندم. اما شوربختانه دراین نوشتار هم از همان دست اشتباهات را دیدم، ناچار به واکنش نقدنویسی شدم.
با همه ی احترامی که به این نویسنده نازنین هم استانی مان قائل هستم و با طلب پوزش و درخواست بخشش از جسارتم، نقد خود را بر این مقاله می‌نویسم.‌
این دوست مان پس از آوردن نوشته ای از کتاب جغرافیای کرمان» بقلم حسین کلانتری در مورد قلعه کهنوج و وجه نامذگذاری آن ، نوشته است. وجود قلعه هایی همچون قلعه کهنوج که در مرکزشهر کهنوج واقع شده است و
مرکز حکومت ضرغام از طایفه خوانین می باشد»
این قلعه مرکز شهر همانگونه که نوشتم مرکز حکومت میرزا خان ضرغام السلطنه رودباری نبوده است. نام این قلعه تاریخی داستوگان است. که به قلعه ملک دینار معروف است. درحدود سال ۱۲۴۴هجری توسط امیرسعیدخان رودباری مرمت .وبخش هایی هم به آن افزوداز آن پس این قلعه به نام امیرسعید خان رودباری معروف شد. هرچند تا هنوز هم نام هایی چون قلعه ملک دینار و داستوگان هم به زبان می آورند. اما بعدها در در دوران محمدشاه قاجار در ماجرای شورش آقا خان محلات این قلعه به شدت آسیب دید.
از دوران حکومت ضرغام نظام امیردران خان رودباری (معاصر اواخر دوران ناصرالدین شاه) در این قلعه عملا کسی به سر نمی برد. تنها برای زندانی کردن افراد خطرناک استفاده می شده است. با مرگ امیر دران خان رودباری ، که در جوانی وقوع پیوست، وچون فرزندانش خردسال بودند، میرزاخان ضرغام السلطنه عموزاده وی که مردی لایق و کاردان بود به حکومت این نواحی رسید. و در فاصله یک کیلومتری شمال قلعه تاریخی تپه هایی دیده می شود. در دامنه شمالی این تپه سازه ای که بیشتر شبیه یک کاخ است.بر روی خرابه قلعه ای باستانی بنا گردیدوبه قلعه ضرغام معروف شد. این تمام آن چیزی است که به نام قلعه ضرغام می‌شناسیم.

در بخش دیگری از یادداشت خود در چگونگی نامگذاری کهنوج افزوده است : ؟. قنات شیخ آباد، قنات اصلی آن منطقه بوده است و به دلیل وجود آب این قنات، آبادانی و وفور نعمت زیادی …»

 

اضافه کنم که در کهنوج، قنات های معتبر بودند که قنات شیخ آباد یکی از آنها بوده و بر دیگرقنات ها مزیتی ندارد. اگر بخواهیم همین تعریف در مورد یکی ا قنات های کهنوج داشته باشیم‌‍، قطعا آن قنات حیدرآباد است که ازهمه حیث بر همه ی قنات ها از جمله قنات شیخ آباد برتری و ارجحیت داشته است. قنات حیدرآباد آب جهت آبیاری باغ جنجال» وکشت زارهای حیدرآباد و مزارع غربی کهنوج تا زه را تامین می کرد . اما قنات شیخ آباد تنها باغ صندل» و مزارع کنار قلعه را آبیاری می نمود.

 

نویسنده مقاله دربحث موقعیت جغرافیایی کهنوج مطالبی نوشته است که موجب بهت و شگفتی من شد.

نوشته است: کهنوج از شمال به جیرفت و عنبرآباد واز جنوب به هرمزگان، از شرق سیستان و بلوچستان و ازغرب به شهرستان منوجان منتهی می شود.》

این نشانی با هرجایی همخوانی داشته باشد، اما با کهنوج مطابقت ندارد.

اگر این نویسنده گرامی کهنوج را ندیده است،میتوانست با اندکی زحمت، نگاهی به یک نقشه جغرافیایی امروزی بیندازد.

تا ببیند که کهنوج در شمال با شهرستان های فاریاب و عنبرآباد و از غرب با هرمزگان، از جنوب با منوجان واز سمت مشرق با رودبار جنوب وقلعه گنج همسایه است.

ودر معرفی ارتفاعات کهنوج بازهم دچار اشتباه شده است.

چنانک. کوههای بشاکرد و موردان را مهمترین ارتفاعات شهرستان کهنوج نوشته است.

در حالی که می دانیم ، بشاکرد در استان هرمزگان و نواحی شرقی آن هم یعنی مارز در قلعه گنج و کوههای موردان هم درشمال شهرستان فاریاب واقع شده است.

از نکات جالب توجه دیگر این است که تنگ موردان که درشمال فاریاب واقع شده است از جاذبه های گردشگری کهنوج معرفی کرده است

ودر جایی دیگر نوشته است،

《اما شاید آنچه می توان شهرستان کهنوج را از دیگر نقاط کشورمان متمایز کند، این است که زندگی به صورت ایلی و طایفه ای در این منطقه همچنان رواج دارد‌.》

 

▪من نمی‌دانم این دوستمان بنا برچه سند ومدارکی وچه مشاهداتی چنین چیزی را نوشته است؟

البته که در کهنوج هم این روزها مانند دیگر شهرستانهای جنوبی و حتا دیگر مناطق کشور. قبیله گرایی روندی روبه رشد و ناخجسته و افراطی یافته است. وفرهنگ و مشی قوم گرایی در همه ی سطوح اجتماعی ما در حال رشدی قابل تامل است اما اینکه این دوست مان بگوید کهنوج را با دیگر مناطق کشور متمایز می کند، از نظر بنده. سخنی اشتباه است و پذیرفته شدنی نیست.

قبیله‌گرایی و قوم سالاری دربسیاری از شهرستانها ومناطق ایران به خصوص در جنوب شرق ک شور روندی روبه افزایش ونگران کننده دارد، و این شهرستان هم از این قاعده مستثنا نیست و منحصر کردن این روند به این یک شهرستان سخنی منطقی نمی تواند باشد.

 

سپس خود نویسنده به سمت قبیله گرایی می رود. و اما در حالی که دارد از قبایل کهنوج می نویسد ولی نامهای قبایلی از قلعه گنج و رودبار و فاریاب نوشته استو تنهارنام قبایل کهنوجی در این فهرست وجود ندارند.

جهت اطلاع این دوستمان نام برخی قبایل در شهرستان کهنوج می نویسم. ضمن طلب پوزش از قبایلی که شاید نامشان الان در ذهنم نباشد

تاجیک.سهرابی. محمودی.شهریاری. لورگ۶۶۷، مالکی،مهیمی ، لطف الهی .حمزه ای،وزیری ، ، امیری ، میرانی. دیناری. عباسی. …….

 

این دوست نازنین مان سرانجام می رسد به (به قول خودش)

زبان وگویش ویژه مردم این خطه:

ونوشته است:

《 در دوران قدیم از جیرفت تا رودان را رودبارزمین یا ایلات رودبار می خواندنِد ، که تحت کنترل حکام مکران بود، بعد از آن طی قرون اخیر تحت تسلط فارس و کرمان درآمد. که همین امر باعث گردید، مردمان این دیار دارای زبانی مشترک وتقریباً مستقل از زبان پارس باشند.

 

به نظر بنده این بخش از تاسف برانگیز ترین نوشته ی مقاله این دوست مان است .

واقعا در شگفت ماندم. مطالبی هستند که تبعات پیامدهایی دارند که باید نویسنده اگر تخصص و علم آن بخش رادارد. ننویسد بهتر است تا ناخواسته خوراک دشمنان این مرز و بوم را فراهم کند.

کاش این دوستمان منبع این نوشته خود را هم ذکر می کردند. کاش می نوشت منظورش از این دوران قدیم که نوشته، کدام بُرهه از قدیم است.؟

این دوران منظور وی چه دورانی بوده است… ؟

رودبارزمین در چه قرنی وتحت کنترل کدام حاکم مکران بوده است؟ این حاکمان مکران که بوده اند و در کدام دوره بر جنوب کرمان مسلط بوده اند …؟‌‌ کاش این دوستمان بنمایه و منابع این نوشته ها را هم می نوشت….؟

 

در نگاه به تاریخ ایران و کرمان و آثار همه مورخین نامدار ایرانی و اسلامی در همه ادوار چون نیک بنگریم می بینیم که نه تنها رودبار زمین هرگز بخشی از خاک مکران و یا تحت حکام آن نبوده ، ومی بینیم که نه تنهاهمیشه بخشی از خاک کرمان زمین بوده، بلکه میناب و بندرعباس به عنوان بخشی از کرمان شناخته می شدند . 

رودبار زمین وحتا تا کرانه های شمالی. دریای پارس و دریای مکران بخش ناگسستنی از خاک کرمان بوده اند.

در تاریخ نمی شود همین طوری به میل خود مطلبی گفت و نوشت باید آنچه که می نویسی حتما با ذکر منبع باش.
در بحث زبان شناسی نمی شود با برداشت شخصی نظریه بپردازی کرد .
در این مباحث زبان شناسی ، بدون مطالعه و تخصص نمی شود همین طوری مطالبی بنویسیم تا خوراک پان ها و منافقین تجزیه طلب را مهیا کنیم.
سخن گفتن در بحث زبان شناسی تخصص ویژه می‌خواهد .
در این بخش نمی ش‌ود د با برداشت های شخصی و نظریه پردازی کرد .
چنانکه این نویسنده هم استانی ارجمند نوشته است:
《 زبان رودباری زبانی قدیمی است که از تلفیق دو زبان بلوچی و گویش بندری، زبانی مستقل به وجود آمده است.》

چه خوب بود این دوست مان می‌نوشت، این نتایج را بر اساس کدام تحقیقات خود یا پژوهش های میدانی کدام پژوهنده می گوید.؟
واین که نوشته است بر اساس نظریه کدام دانشمند. زبانشناس است؟ یا بر اساس مقاله کدام نویسنده ای نوشته شده است؟

آقایان این مجله معتبری کرده است این همه هزینه می شود این نشریه با این همه ویژگی با این همه توانمندی ها با این پتانسیل ذهن می شود کسانی که می خواستند سایت مقاله های تخصصی نوشته شود

اما باید بدانیم که گویش رودباری از اساس با بلوچی تفاوت بسیاری دارد
استاد مطلبی متخصص زبانهای باستانی که حدود ۱۴سال است روی فعل گویش رودباری تحقیق می کند. پرفسور گرشویچ چند دهه است، روی گویش بشکردی و رودباری پژوهش دارد
با استادمحمد مطلبی متخصص زبانهای باستانی. چندسال پیش که گفت گوی مطبوعاتی داشتم. که گفت . گویش رودباری. با قدمتی بسیار کهن. دارد ومنشعب از از پارسی میانه نشانه جنوبی ساسانی است .
وگفت. َ در بحث ساختار و چه در بحث دستورزبان با بلوچی متفاوت است .
گویش رودباری درتبار شناسی. منشعبی از زبان پهلوی ساسانی جنوبی است. اما بلوچی از شاخه شمال غربی پهلوی اشکانی محسوب می شود .
اما می شود گفت به سبب همجواری همزیستی این دو گویش طی قرن‌های متمادی، واژگانی از این دو گویش به هم راه یافته اند یا بقولی از همدیگر وام گرفته اند.
که امروزه واژگان مشترک بسیاری در گویش رودباری و بلوچی وهرمزگان بسیارند.
گویش رودباری و بشاگردی ک از یک خانواده اند به احتمال زیاد همان زبان قبایل کوفجی ( کوچ یا قفص به عربی) است. که مورخین قرن چهارم هجری از جمله ابوعبدالله احمد مقدسی در کتاب احسن التقاسیم نوشته اند《 در کرمان به فارسی سخن گویند اما کوفجی ها
با زبانی خاص وبلوچ ها هم با زبانی دگر دارند

و اما نویسنده گرامی در پایان هم علت گرایش مردم رودبار زمین را به زبان و زندگی بلوچی را. زندکی سالیان زیادی تحت سیطره سران بلوچها نوشته است… اما. ننوشته است که ا ین دوران. در کدام قرن بوده است. و این سران بلوچ که رودبارزمین را. یر سلطه خود گرفته بودند چه نام داشته اند… ویا. منبع نوشتاری و اسناد آن. کدام وکجا هستند…؟‌

از دوست گرامی پوزش و بخشش می‌طلبم… اما خواهشمندم با مطالعه و تحقیق و دقت بیشتری به نوشتن در مورد مسائل اجتماعی بپردازند. و مواردی که تخصص لازم دارد ِ از نظریه متخصصین استفاده کنند… در مورد جوامع و مناطقی که اطلاع ندارن


آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

Anthony's memory پایا الکترونیک ایران www.powerbook.ir واژه های از جنس آسمان مرکز پاورپوینت ایران | دانلود PowerPoint omhudtisbpor قیمت روز خرید و فروش تبلت و گوشی موبایل لنوو nocujage چهارده گلستان_بازی،فیلم،سرگرمی،تفریحی ورزشی آسا سیستم