محل تبلیغات شما

زندگی نامه مردی کهربوده شد و هرگز برنگشت / دُرگوش جلالی/دُرمحمد جلالی

حدود 100 سال پیش کهاواخر حکومت قاجار بود، دولت مرکزی ایران در ناآرامترین و ناکارآمدترین روزهای خودرا سپری می کرد، بی ثباتی و ناامنی همه جا را فراگفته بود، بعضی از مناطق از حکومتمرکزی تبعیت نمی کردند.

در جنوب ایران هم وضعبهتر نبود، اشرار در سرتاسر جنوب و جنوب شرق بویژه بلوچستان، جنوب کرمان و هرمزگانجولان می دادند، قاچاق انسان در آن روزگار در جنوب بیشترین سود را به ارمغان داشت.

گروهی از اشرار که درکوههای بشاگرد پناه گرفته بودند مداوم مردان و ن را می ربودند و به بنادرانتقال می دادند و اقدام به فروش آنها می نمودند.

دریای مکران(عمان) هرمنطقه اش جایی برای این کار داشت، البته برخی انسان های ربوده شده را بندر کراچینیز می بردند. بیشتر جایی که بردگان از ایران را می خرید کشور عمان بود.

دُرگوش جلالی نیز یکیاز این افراد بود، دُرگوش جلالی فرزند حسن، نام پدربزرگش غلام بود، نام مادرشگوهر، یک برادر به اسم حسن داشت و دو خواهر به نام های خانی (معصومه) وآمنه.

آنها در روستایی به نامسندی که در گردنه یک کوه بلند در منطقه ی به اصطلاح کوه کَشک آن سوی رودخانه بزرگرودان زندگی می کردند.

یک صبح دل انگیز اوبه همراه برادر بزرگترش حسن برای ماهیگیری در رودخانه از خانه بیرون می روند.

ظاهرا یک گروه ازاشرار متوجه این دو نوجوان می شود( برادرش حسن نوجوان و دُرگوش کودکی بیش نبود)ظاهرا حسن می خواست به برادرش ماهیگیری بیاموزد ولی هرگز فکرش را نمی کرد که شایدماهیگیری در روخانه هیچ وقت بکار برادرش نیاید. اشرار به سمت آنها حرکت کردند وآنها را دستگیر نمودند.

در بین راه برادرشحسن که چشمانش قرمز شده بود، شاید بخاطر شناکردن در رودخانه، خود را به کم بیناییمی زند و اشرار که متوجه می شوند او چشمان سالمی ندارد و بکار آنها نمی آید در بینراه او را رها کردند، دیگر هیچ کس از درگوش خبری نیاورد.

خانواده او هر چه ازاو سراغی گرفتند فایده نداشت و هیچ کس نمی دانست او دچار چه سرنوشتی شده است.

حدود سی سال پیش کهظاهرا زنی از منطقه رودان روستای خیرآباد که احتمالاهمزمان با دُرگوش ربود شدهبوده و به کشور عمان فرستاده شده بود به ایران بر می گردد و به طایفه خود سر میزند، ظاهرا آن زن در کشور عمان ازدواج کرده بود و صاحب چند فرزند شده بود او که درسن جوانی یده شده بود از ایل و تبار خود آگاهی داشت اما درگوش در سن کودکی بود وهیچ

بعد از مطلع شدنخانواده دُرگوش به عیادت آن زن می آیند و سراغ دُرگوش را از او می گیرند، با توجهبه آدرسی که خانواده اش به او می دهند او خبر از زنده بودن فردی با این مشخصات رابه آنها می دهد،

او می گوید که دُرگوشدیگر مسن شده است، اسم او در کشور عمار دُرمحمد است تا هنوز ازدواج نکرده و تمکنمالی هم دارد، یعنی انسان بزرگی در کشور عمان شده است. دُرگوش(درمحمد) دقیقا نمیداند که دقیقا از کدام استان و شهر ایران ربوده شده است و فقط اسم روستای سِندی واعضاء خانواده خود را می داند به همین دلیل هیچ وقت نتوانست به ایران برگردد.(سندیروستای کوچکی بوده که بدلیل صعب العبور بودن سال هاست که خالی از سکنه می باشد)

آن زن پس از مدتکوتاهی به کشور عمان بر می گردد و قرار بر این می شود که به درگوش خبر دهد و آدرسو یا تلفنی از او را به خانواده اش بگیرد و یا از خود دُرگوش(دُرمحمد) بخواهد کهبا آنها ارتباط برقرار کند.

مدتی گذشت و از آن زنخبری نشد، شاید او فراموش کرده وعده ای که داده بود را باید انجام دهد، پس از مدتیخبر رسید که آن زن فوت شده است و اندک امیدها از بین رفت و دُرگوش برای همیشه درکشور غریب گمنام ماند.

سرنوشت دُرگوش(دُرمحمد)سرنوشت دهها و صدها انسان دیگری است که طعمه طمع اشرار و ناکارآمدی مسئولین وقت شدند.

هنوز بردارزاده هایاو امیدوارند خبری از او برسد ولو اینکه او از دنیا رفته باشد.

نویسنده: م-ج

انتهای پیام/

 

داستان شاه سیف الله خان و تفنگچی بلوچکاره

نژاد و تبار مردم شهرستان رودان

طبقات اجتماعی بشاگرد

دُرگوش ,کشور ,اشرار ,جلالی ,عمان ,زن ,آن زن ,کشور عمان ,در کشور ,را به ,شده است ,جلالی دُرمحمد جلالی ,دُرگوش جلالی دُرمحمد ,برنگشت دُرگوش جلالی ,هرگز برنگشت دُرگوش

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

khorramabad سرگرمی و تفریح scamexsayrac ثمرات شرکت اپتیک دیدآور هدایای تبلیغاتی اسکار کتابخانه عمومی علامه تنکابنی خرید پستی whistcasbove Richard's page